رمان دخترای شیطون
رمان دخترای شیطون
پارت_۹۸
دستش رفت سمت پخش رفت رو اهنگی که دوست دارمو گذاشت اوفففف این چرا همچین میکنه
داغ کردم
شیشه رو کشیدم پایین
چرا خنکم نمیشد
دیدم ماشین ارمیا وایساد دمه یه مغازه
بعد ریحلنه پیاده شد رفت تو مغازه
وقتی برگشت یه پلاستیک پر بادکنک گرفت
وا این بادکنک میخواد برای چی
ارمان:چیزی نمیخوای
من:چی
ارمان:از مغازه چیزی نمیخوای
من:نه نه مرسی
ارمان راه افتاد
موبایلش زنگ خورد رویال بود
ارمان:بگو
حقشه دختره عملی
ارمان:نکنه اینجا هم دست از سرم بر نمیداری
___
ارمان:بهت خبر میدم
موبایلو قطع کردم
من:نگفتی چرا از رویال بدت میاد
ارمان:سر فرصت رو چشمم
خندیدم
ارمان:چه عجب ما خنده ی شما رو دیدیم
خندیوم زدم به بازوش
من:دیوونه
~~~رزا~~~
خودمو الکی زده بودم به خواب
اراد:من نمیدونم الان وقت خوابیدنه
اراد:نوچ نوچ نگاش کن چجوریم خوابیده انگار یه قرنه خوابیده
اراد:خیر سرم مثلا شوهرشم
داشتم از خندع میترکیدم
یهو زدم زیر خنده
من:وای اراد وای عاشقتم وای خدا تو چقدر نمکی اخه
اراد:اره اره بخند بایدم بخندی تو نخندی کی بخنده
رفتم سمتش لپشو ب*و*س کردم
مت:دورت بگردم اخه جیگرم
اراد نزاشت برم عقب همونجوری با یه دست بغلم کرد منم سرمو گذاشتم رو شونش
من:دویت دارم اراد
اراد:منم حالا خانمم یه چایی به من میدی
من:اره عشقم
از بغلش اومدم بیرون از تو فلاسک چایی براش ریختم دادم بهش
خرما هم برمیداشتم میزاشتم تو دهنش با چاییش میخورد
خرمای اخر رو خواستم بزارم تو دهنش عوضی دستمو گاز گرفت
من:اییییییی اراد
اراد همون دیقه انگشتمو ب*و*س کرد
من:خوب شد
جفدمون زدیم زیر خنده
~~~ایناز~~~
خوش به حال ریحانه که ارمیا دوسش داره من داداشمو میشناسم اون ادمه غدیه ولی وقتی عاشق بشه با جون و دل عاشق میشه
بلاخره رسیدیم از ماشین پیاده شدم دیدم راشا رفت در سمت سولماز رو باز کرد
اوردش بیرون پیشونیشو ب*و*سید
تپش قلبم بالا رفت
تند ایپریه اسممو از تو کیفم برداشتم زدم
اخیش بهتر شد
ولی بغض داشتم بدجور
ساکمو برداشتم
درو باز کردم رفتیم تو
تند تر از همه رفتم
ریحانه:ایناز وایسا حالت خوبه
فقط سرمو تکون دادم چون اگ حرف میزدم بغضم میترکید
تند رفتم بالا
بغضمو قورت دادم که گلوم درد گرفت
من:ریحانه من تو کدوم اتاق بمونم
ریحانه:بیا منو تو باهم تویه اتاق میمونیم بیا
ساکامونو برداشتیم رفتیم بالا
سولماز:بچه ها
ریحانه وایساد ولی من واینستادم رفتم بالا تو راهرو وایسادم
یه اتاقیو حدس زدم که اتاق ریحانست خوایتم درو باز کنم یکی مچ دستمو گرفت
برگشتم دیدم راشاست
دست سولمازم گرفته
راشا:برو پیش ریحانه قرار نیست پیش من باشی که منو خانمم قراره اینجا بمونیم لطفا برو کنار انگار پاهام چسبیده بود به زمین
پارت_۹۸
دستش رفت سمت پخش رفت رو اهنگی که دوست دارمو گذاشت اوفففف این چرا همچین میکنه
داغ کردم
شیشه رو کشیدم پایین
چرا خنکم نمیشد
دیدم ماشین ارمیا وایساد دمه یه مغازه
بعد ریحلنه پیاده شد رفت تو مغازه
وقتی برگشت یه پلاستیک پر بادکنک گرفت
وا این بادکنک میخواد برای چی
ارمان:چیزی نمیخوای
من:چی
ارمان:از مغازه چیزی نمیخوای
من:نه نه مرسی
ارمان راه افتاد
موبایلش زنگ خورد رویال بود
ارمان:بگو
حقشه دختره عملی
ارمان:نکنه اینجا هم دست از سرم بر نمیداری
___
ارمان:بهت خبر میدم
موبایلو قطع کردم
من:نگفتی چرا از رویال بدت میاد
ارمان:سر فرصت رو چشمم
خندیدم
ارمان:چه عجب ما خنده ی شما رو دیدیم
خندیوم زدم به بازوش
من:دیوونه
~~~رزا~~~
خودمو الکی زده بودم به خواب
اراد:من نمیدونم الان وقت خوابیدنه
اراد:نوچ نوچ نگاش کن چجوریم خوابیده انگار یه قرنه خوابیده
اراد:خیر سرم مثلا شوهرشم
داشتم از خندع میترکیدم
یهو زدم زیر خنده
من:وای اراد وای عاشقتم وای خدا تو چقدر نمکی اخه
اراد:اره اره بخند بایدم بخندی تو نخندی کی بخنده
رفتم سمتش لپشو ب*و*س کردم
مت:دورت بگردم اخه جیگرم
اراد نزاشت برم عقب همونجوری با یه دست بغلم کرد منم سرمو گذاشتم رو شونش
من:دویت دارم اراد
اراد:منم حالا خانمم یه چایی به من میدی
من:اره عشقم
از بغلش اومدم بیرون از تو فلاسک چایی براش ریختم دادم بهش
خرما هم برمیداشتم میزاشتم تو دهنش با چاییش میخورد
خرمای اخر رو خواستم بزارم تو دهنش عوضی دستمو گاز گرفت
من:اییییییی اراد
اراد همون دیقه انگشتمو ب*و*س کرد
من:خوب شد
جفدمون زدیم زیر خنده
~~~ایناز~~~
خوش به حال ریحانه که ارمیا دوسش داره من داداشمو میشناسم اون ادمه غدیه ولی وقتی عاشق بشه با جون و دل عاشق میشه
بلاخره رسیدیم از ماشین پیاده شدم دیدم راشا رفت در سمت سولماز رو باز کرد
اوردش بیرون پیشونیشو ب*و*سید
تپش قلبم بالا رفت
تند ایپریه اسممو از تو کیفم برداشتم زدم
اخیش بهتر شد
ولی بغض داشتم بدجور
ساکمو برداشتم
درو باز کردم رفتیم تو
تند تر از همه رفتم
ریحانه:ایناز وایسا حالت خوبه
فقط سرمو تکون دادم چون اگ حرف میزدم بغضم میترکید
تند رفتم بالا
بغضمو قورت دادم که گلوم درد گرفت
من:ریحانه من تو کدوم اتاق بمونم
ریحانه:بیا منو تو باهم تویه اتاق میمونیم بیا
ساکامونو برداشتیم رفتیم بالا
سولماز:بچه ها
ریحانه وایساد ولی من واینستادم رفتم بالا تو راهرو وایسادم
یه اتاقیو حدس زدم که اتاق ریحانست خوایتم درو باز کنم یکی مچ دستمو گرفت
برگشتم دیدم راشاست
دست سولمازم گرفته
راشا:برو پیش ریحانه قرار نیست پیش من باشی که منو خانمم قراره اینجا بمونیم لطفا برو کنار انگار پاهام چسبیده بود به زمین
۸۴.۱k
۰۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.