Doubles of love
#Doubles_of_love
#دوراهی_عشق
پارت بیست و سوم(۲۳)
*آچا*
یا حضرت شلغم!!! صدای چی بود؟ مشهورم نیستم که رسانهای بشمو همه جا عکسمو بزارن سرمو به سمت بالای پله ها حرکت دادم و از تصویری که دیدم متعجب شدم و هم نه... چرا که از شخصیتی مثل اون بعید نبود...
آرا: اهم... اهم... میبینم که دور از چشم من چیکارا که نمیکنی؟؟؟ از تو انتظار نداشتم...
سریع نگاهمو از آرا گرفتم و به جین دادم که فقط دو سانت صورتم با صورتش فاصله داشت نگاهی انداختم و بعدش به خودم... سریع دستمو روی لبم گذاشتم سریع خودمو جمعو جور کردم... سعی کردم وضعیتو یه جورایی به بهبود بدم ولی راستش خودمم میدونستم که با هر کدوم از این کارا دارم بد ترش می کنم...
× من... من... من... که کاری نمی کنم اتفاقی نیفتاده... یه لحظه لیز خوردمو...
آرا: انتظار ندارم که بگی همین جوری داشتم میرفتمو پام لیز خوردمو لبم به لبش خورد چون قشنگ نشسته بودینو داشتین همدیگرو میخوردین...
از خجالت داشتم زمینو می کندم تا باز شه و برم توش ولی زمین لامصب خیلی محکم بود:) همون جوری روی زمین موندم... آرا آروم آروم از پله ها پایین اومد و یک پله بالاتر از پله ای که ما روش نشسته بودیم نشستو سرشو پایین انداخت آروم آروم سرشو بالا اورد و با چشمای چپ به جین نگاه کرد دوباره سرشو پایین انداخت و برگردوند دوباره آروم آروم سرشو بلند کرد و به چشمای من خیره شد از ترس نمی دونستم کجا رو بکنم ولی یهو اون چشمای ترسناکش کشیده شد و شروع کرد به خندیدن راستش اسمشو نمیشد خندیدن گذاشت داشت قهقهه می کرد یک دستش و گذاشت رو شونه جینو و اون یکی دستش رو زد رو شونه من... جین همراه اون شروع کرد به خندیدن ولی من هنوزم تو شوک بودم. برگشتو به جین گفت: به به... میبینم که دامادمونم دکتر تشریف دارن که چه بهتر... انشالله کی میای خواستگاری؟؟ دو قلو میخوای چهار قلو؟؟؟
چشمای جین از طرف آرا به سمت من برگشتو با چشمک کوچولویی که بهم زد همه چیزو بهم فهموند...
یهو شروع کردم به سرفه کردن. چقدر با هم جور در میومدن؟؟؟چرا داشتن دو تایی منو اذیت میکردن؟؟؟
×یییییاااااااا... آرا بس کن داری اذیتم می کنی خجالت میکشم... آرا: مگه تو خجالتم بلدی بکشی؟؟؟ دو دیقه پیش که خجالت کشیدن بلد نبودی حالا استاد شدی واسم؟؟؟
به صورتش نگاه کردم با یک حس مغرور پیروزی داشت بهم نگاه میکرد. منم دیگه باهاش قهر کردمو رفتم تو اتاق پیش سوک... سوک: چی شده؟؟؟ آرا رفته بود ماشینو از پارکینگ بیاره تا بریم... ندیدیش؟؟؟ کمکم می کنی بریم پایین؟؟؟
سرمو به سمت بالا و پایین به معنی آره تکون دادم... گرفتمشو تا دم در پارکینگ بردم و هنوزم چشمهای پیروز مندانه آرا روم بود و این عصبانیم میکرد...
💖 💕 نظرتون چیه؟؟؟ انتظار دارین چطور بشه؟؟؟💕 💖
#دوراهی_عشق
پارت بیست و سوم(۲۳)
*آچا*
یا حضرت شلغم!!! صدای چی بود؟ مشهورم نیستم که رسانهای بشمو همه جا عکسمو بزارن سرمو به سمت بالای پله ها حرکت دادم و از تصویری که دیدم متعجب شدم و هم نه... چرا که از شخصیتی مثل اون بعید نبود...
آرا: اهم... اهم... میبینم که دور از چشم من چیکارا که نمیکنی؟؟؟ از تو انتظار نداشتم...
سریع نگاهمو از آرا گرفتم و به جین دادم که فقط دو سانت صورتم با صورتش فاصله داشت نگاهی انداختم و بعدش به خودم... سریع دستمو روی لبم گذاشتم سریع خودمو جمعو جور کردم... سعی کردم وضعیتو یه جورایی به بهبود بدم ولی راستش خودمم میدونستم که با هر کدوم از این کارا دارم بد ترش می کنم...
× من... من... من... که کاری نمی کنم اتفاقی نیفتاده... یه لحظه لیز خوردمو...
آرا: انتظار ندارم که بگی همین جوری داشتم میرفتمو پام لیز خوردمو لبم به لبش خورد چون قشنگ نشسته بودینو داشتین همدیگرو میخوردین...
از خجالت داشتم زمینو می کندم تا باز شه و برم توش ولی زمین لامصب خیلی محکم بود:) همون جوری روی زمین موندم... آرا آروم آروم از پله ها پایین اومد و یک پله بالاتر از پله ای که ما روش نشسته بودیم نشستو سرشو پایین انداخت آروم آروم سرشو بالا اورد و با چشمای چپ به جین نگاه کرد دوباره سرشو پایین انداخت و برگردوند دوباره آروم آروم سرشو بلند کرد و به چشمای من خیره شد از ترس نمی دونستم کجا رو بکنم ولی یهو اون چشمای ترسناکش کشیده شد و شروع کرد به خندیدن راستش اسمشو نمیشد خندیدن گذاشت داشت قهقهه می کرد یک دستش و گذاشت رو شونه جینو و اون یکی دستش رو زد رو شونه من... جین همراه اون شروع کرد به خندیدن ولی من هنوزم تو شوک بودم. برگشتو به جین گفت: به به... میبینم که دامادمونم دکتر تشریف دارن که چه بهتر... انشالله کی میای خواستگاری؟؟ دو قلو میخوای چهار قلو؟؟؟
چشمای جین از طرف آرا به سمت من برگشتو با چشمک کوچولویی که بهم زد همه چیزو بهم فهموند...
یهو شروع کردم به سرفه کردن. چقدر با هم جور در میومدن؟؟؟چرا داشتن دو تایی منو اذیت میکردن؟؟؟
×یییییاااااااا... آرا بس کن داری اذیتم می کنی خجالت میکشم... آرا: مگه تو خجالتم بلدی بکشی؟؟؟ دو دیقه پیش که خجالت کشیدن بلد نبودی حالا استاد شدی واسم؟؟؟
به صورتش نگاه کردم با یک حس مغرور پیروزی داشت بهم نگاه میکرد. منم دیگه باهاش قهر کردمو رفتم تو اتاق پیش سوک... سوک: چی شده؟؟؟ آرا رفته بود ماشینو از پارکینگ بیاره تا بریم... ندیدیش؟؟؟ کمکم می کنی بریم پایین؟؟؟
سرمو به سمت بالا و پایین به معنی آره تکون دادم... گرفتمشو تا دم در پارکینگ بردم و هنوزم چشمهای پیروز مندانه آرا روم بود و این عصبانیم میکرد...
💖 💕 نظرتون چیه؟؟؟ انتظار دارین چطور بشه؟؟؟💕 💖
۵۶.۵k
۱۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.