💜 💜 💜 💜
💜 💜 💜 💜
عشــــق...
پارت131
مهرداد:
ازتخت اومدم پایین وگفتم : بی خیال لیلی چیزی نشده خیلی شلوغش می کنی
متعجب نگاهم کردوچیزی نگفت رفتم دسشویی وقتی اومدم بیرون وداشتم صورتم رو خشک می کردم دیدم موبایلم دست لیلی توجه نکردم خندمم گرفته بود برگشت منو که دید گفت : بعد از نهار بریم بیرون
- دنبال چیزی می گردی
گوشی رو پرت کرد رو تخت وگفت : آره که سرت غر بزنم ولی چیزی پیدا نمی کنم
- پس خدا رو شکر می دونی من از زن های پر حرف فراری ام
نگاهم کردوگفت : با ته ریش چه خوشگل میشی
موهام شونه زدم واز عطرم زدم وگفتم : بریم پایین
اومد کنارم ودستمو گرفت وگفت : مثله همیشه سرد سرده
رفتیم پایین همه بودن وباز فربد داشت دلقک بازی درمیاورد نگاه محسن رو دستای منو لیلی بود نمی دونم چرا بی تفاوت بودم به نگاهش دست لیلی رو فشردم که متعجب نگاهم کرد کنارهم نشستیم فربد داشت سربه سرمونا می زاشت واونم جیغ می زد که علی یه چیزی بهش بگه با خنده نگاشون کردم لیلی دستشو از دستم کشید توجه نکردم بلند شد ورفت مامان صدامون زد واسه صبحانه بلند شدم که دستم کشیده شد ...
برگشتم محسن بود که با اخم نگام کردوگفت : تلافی می کنی مهرداد
متعجب نگاهش کردم وگفتم : تلافی چی ؟
به لیلی اشاره کردوگفت : که می خوای منو حرص بدی فکر می کنی حسودی می کنم
به چشاش نگاه کردم شاید خجالت بکشه داداش من محسن رفیق بچگی من لج کرده بود با من حالا اون طلبکار بود
چیزی بهش نگفتم ودستمو کشیدم ورفتم نشستم پشت میز نیلوفر نگاهم می کرد اخم کردم وسرمو پایین انداختم شاکی بودم از همه اول از خودم محسن لیلی نیلوفر خانوادم نمی دونستم باید چیکار کنم
با ضربه ای که به شونه ام خورد برگشتم فربد بود که با لبخند گفت : چرا چیزی نمی خوری
لیوان چای ام رو برداشتم وگفتم : میل ندارم
از پشت میز بلند شدم نگاه کنجکاو نیلوفر داشت عصبی ام می کرد رفتم تو حیاط یه نفس عمیق کشیدم
- مهردادچرا چیزی نخوردی مامان
برگشتم ومامان رو نگاه کردم بغلم کردوگفت : قربونت بشم چرا انقدر غمگینی
- مامان
مامان نگام کردوگفت : جون مامان
- می خوام لیلی رو طلاق بدم
مامان متعجب نگاهم کردوگفت : چی ؟
- خودش می خواد منم خسته شدم
مامان آروم گفت : می دونی زندگی محسن رو خراب می کنه
- وقتی اون دوسش داره چی
مامان لبشو گاز گرفت وگفت : محسن لیلی رو دوس داره ؟
ولی اون که زن توه
- نیست مامان بخدا اصلا برام مهم نیست بهش حسی ندارم نمی تونم ببینم اونم عذاب می کشه باید آزاد باشه این حق رو داره یا نه ؟
مامان سکوت کرده بود
- مامان اگه تو بگی نه این کارو نمی کنم
مامان نگاهم کردوگفت : می دونی اگه محسن دل نیلوفر رو بشکنه چی میشه
- یعنی طلاقش ندم
مامان : فعلا نه
- چی شده
عشــــق...
پارت131
مهرداد:
ازتخت اومدم پایین وگفتم : بی خیال لیلی چیزی نشده خیلی شلوغش می کنی
متعجب نگاهم کردوچیزی نگفت رفتم دسشویی وقتی اومدم بیرون وداشتم صورتم رو خشک می کردم دیدم موبایلم دست لیلی توجه نکردم خندمم گرفته بود برگشت منو که دید گفت : بعد از نهار بریم بیرون
- دنبال چیزی می گردی
گوشی رو پرت کرد رو تخت وگفت : آره که سرت غر بزنم ولی چیزی پیدا نمی کنم
- پس خدا رو شکر می دونی من از زن های پر حرف فراری ام
نگاهم کردوگفت : با ته ریش چه خوشگل میشی
موهام شونه زدم واز عطرم زدم وگفتم : بریم پایین
اومد کنارم ودستمو گرفت وگفت : مثله همیشه سرد سرده
رفتیم پایین همه بودن وباز فربد داشت دلقک بازی درمیاورد نگاه محسن رو دستای منو لیلی بود نمی دونم چرا بی تفاوت بودم به نگاهش دست لیلی رو فشردم که متعجب نگاهم کرد کنارهم نشستیم فربد داشت سربه سرمونا می زاشت واونم جیغ می زد که علی یه چیزی بهش بگه با خنده نگاشون کردم لیلی دستشو از دستم کشید توجه نکردم بلند شد ورفت مامان صدامون زد واسه صبحانه بلند شدم که دستم کشیده شد ...
برگشتم محسن بود که با اخم نگام کردوگفت : تلافی می کنی مهرداد
متعجب نگاهش کردم وگفتم : تلافی چی ؟
به لیلی اشاره کردوگفت : که می خوای منو حرص بدی فکر می کنی حسودی می کنم
به چشاش نگاه کردم شاید خجالت بکشه داداش من محسن رفیق بچگی من لج کرده بود با من حالا اون طلبکار بود
چیزی بهش نگفتم ودستمو کشیدم ورفتم نشستم پشت میز نیلوفر نگاهم می کرد اخم کردم وسرمو پایین انداختم شاکی بودم از همه اول از خودم محسن لیلی نیلوفر خانوادم نمی دونستم باید چیکار کنم
با ضربه ای که به شونه ام خورد برگشتم فربد بود که با لبخند گفت : چرا چیزی نمی خوری
لیوان چای ام رو برداشتم وگفتم : میل ندارم
از پشت میز بلند شدم نگاه کنجکاو نیلوفر داشت عصبی ام می کرد رفتم تو حیاط یه نفس عمیق کشیدم
- مهردادچرا چیزی نخوردی مامان
برگشتم ومامان رو نگاه کردم بغلم کردوگفت : قربونت بشم چرا انقدر غمگینی
- مامان
مامان نگام کردوگفت : جون مامان
- می خوام لیلی رو طلاق بدم
مامان متعجب نگاهم کردوگفت : چی ؟
- خودش می خواد منم خسته شدم
مامان آروم گفت : می دونی زندگی محسن رو خراب می کنه
- وقتی اون دوسش داره چی
مامان لبشو گاز گرفت وگفت : محسن لیلی رو دوس داره ؟
ولی اون که زن توه
- نیست مامان بخدا اصلا برام مهم نیست بهش حسی ندارم نمی تونم ببینم اونم عذاب می کشه باید آزاد باشه این حق رو داره یا نه ؟
مامان سکوت کرده بود
- مامان اگه تو بگی نه این کارو نمی کنم
مامان نگاهم کردوگفت : می دونی اگه محسن دل نیلوفر رو بشکنه چی میشه
- یعنی طلاقش ندم
مامان : فعلا نه
- چی شده
۱۲۴.۸k
۲۶ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.