دخترک گفت به آدم برفی
دخترک گفت به آدم برفی
خوش به حالت که نداری حرفی
که تو را گرم کند دستِ کسی
بی نیازی تو زِ حُرمِ نفسی
یا تو را ناز کشد به وقتِ غم
یا دلت تنگ شود زیاد و کم
آدمک تلخ و پریشان خندید
به تنش دردِ فراوان پیچید
صبحِ دیگر به کنارش آمد
به جوارِ سردِ یارش آمد
دید برفی زِ وجودش مانده
آدمک رفته غزل را خوانده
چند خطی مانده از او برجا
دلِ من را زِ چه کردی حاشا
ساعتی بیش اگر میماندی
حالِ من زِ چشمِ من میخواندی
آدم از برف اگر باشد هم
یک نفر وقتِ غمش باشد کَم
آدمک سرد و پریشان خندید
دخترک مثالِ باران بارید
خوش به حالت که نداری حرفی
که تو را گرم کند دستِ کسی
بی نیازی تو زِ حُرمِ نفسی
یا تو را ناز کشد به وقتِ غم
یا دلت تنگ شود زیاد و کم
آدمک تلخ و پریشان خندید
به تنش دردِ فراوان پیچید
صبحِ دیگر به کنارش آمد
به جوارِ سردِ یارش آمد
دید برفی زِ وجودش مانده
آدمک رفته غزل را خوانده
چند خطی مانده از او برجا
دلِ من را زِ چه کردی حاشا
ساعتی بیش اگر میماندی
حالِ من زِ چشمِ من میخواندی
آدم از برف اگر باشد هم
یک نفر وقتِ غمش باشد کَم
آدمک سرد و پریشان خندید
دخترک مثالِ باران بارید
۳۹.۰k
۲۷ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.