دانلود رمان جیغ
دانلود رمان جیغ
نویسنده: shakila79
ژانر: ترسناک، عاشقانه
تعداد صفحات: 68
خلاصه:
رمان جیغ دارای داستانی ترسناک و پر از استرس است.
در اوایل رمان همه چیز کاملا آرام و عاشقانه است.
داستان اشنایی سه دختر با سه پسر در شمال و کاملا به صورت غیر منتظره آشنایی آنها به ازدواج ختم میشه.
اما داستان از اونجایی شروع میشه که برای ماه عسل میرن به…
بخشی از داستان:
وقتی داشتیم راه می افتادیم تا به عروسی دوستم ایلیا بریم فتم دم در اتاقشون اما نبودند یکی ز کارکنا گفت کهرفتن
دلم اتیش گرفت بدون خداحافظی همش به فکرش بودم وسایل هارا جمع کردیم و رفتیم سمت ماشین و به سمت
اصفهان رفتیم
***
بعد از گذشت 4ساعت به اصفهان رسیدیم و به سمت خونه رفتیم خونه ما در یک محوطه باغی گنده هست و ما
3تاخونه در اون منطقه هستیم البته از خیابون بری بیرون ردیف مغازه و خونه ها نمایان میشه کالفه داخل خونه شدم
سوغاتی هارا دادم و رفتم تو اتاقم اتاقم هم مثل من کوهیخ بود ابی خیلی مالیم و کمرنگ همراه سفید داخل حموم
رفتم و دوش کوتاه گرفتم بعد هم با تافت و ژل و غیره به ون موهام افتادم کار موهام 11دقیقه طول کشید و بعد از
پوشیدن شلوار چارلی مشکیم و تیشرت طوسیم به طرف در رفتم وقتی داشتم از کنار پنجره رد می شدم چهره اش را
دیدم برگشتم و نگاهش کردم چشماش داشت منو اتیش میزد چند حظه نگاهمون به هم بود و بعد اون برگشت و رفت
….
رونیکا:
سخت بود برام هیچکدام حرکت نمی کردیم در اتاق باز و بسته شد و صدای دل ارام و روژان اومد هردو تیپ ساده ای
داشتند مثل مندالرام کت کوتاهی روی تاپ قرمزش پوشیده بود و شلواری تنگ پاش بود همراه کفش عروسکی راحت
اگه به اصرار مامان نبود این کفشا رو نمی پوشیدم اما خب عقیده مامانم اینه که فرق کفش زن و مرد توی پاشنه است
دلسا هم پیرهن مردا نه ای به رنگ صورتی پوشیده بود و موهای بلندشو باال بسته بود شلوارک سفیدی همراه با کفش
صورتی ععروسکی پوشیه بود دلسا با چشمایی ریز شده که خبر شک کردنشو میدد به من گفت
دالرام-می دونستی امیر و اینا اونجا زندگی میکنند و برای عروسی ایلیا هم می یانداره فهمیدمه..هیچی داشتم…داشتم…خونه روبرو رو میدیدمبه چی زل زده بودی
جدی؟
دلسا-تو اونو دیدییعنی من واقعا اونو دیدماره هرسه تاشونم میاند
برگشتم هنوز پشت پنجر
http://mahroman.xyz/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ac%db%8c%d8%ba-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%be%db%8c%d9%88%d8%aa%d8%b1-%d9%88-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%b1%d9%88%db%8c/
نویسنده: shakila79
ژانر: ترسناک، عاشقانه
تعداد صفحات: 68
خلاصه:
رمان جیغ دارای داستانی ترسناک و پر از استرس است.
در اوایل رمان همه چیز کاملا آرام و عاشقانه است.
داستان اشنایی سه دختر با سه پسر در شمال و کاملا به صورت غیر منتظره آشنایی آنها به ازدواج ختم میشه.
اما داستان از اونجایی شروع میشه که برای ماه عسل میرن به…
بخشی از داستان:
وقتی داشتیم راه می افتادیم تا به عروسی دوستم ایلیا بریم فتم دم در اتاقشون اما نبودند یکی ز کارکنا گفت کهرفتن
دلم اتیش گرفت بدون خداحافظی همش به فکرش بودم وسایل هارا جمع کردیم و رفتیم سمت ماشین و به سمت
اصفهان رفتیم
***
بعد از گذشت 4ساعت به اصفهان رسیدیم و به سمت خونه رفتیم خونه ما در یک محوطه باغی گنده هست و ما
3تاخونه در اون منطقه هستیم البته از خیابون بری بیرون ردیف مغازه و خونه ها نمایان میشه کالفه داخل خونه شدم
سوغاتی هارا دادم و رفتم تو اتاقم اتاقم هم مثل من کوهیخ بود ابی خیلی مالیم و کمرنگ همراه سفید داخل حموم
رفتم و دوش کوتاه گرفتم بعد هم با تافت و ژل و غیره به ون موهام افتادم کار موهام 11دقیقه طول کشید و بعد از
پوشیدن شلوار چارلی مشکیم و تیشرت طوسیم به طرف در رفتم وقتی داشتم از کنار پنجره رد می شدم چهره اش را
دیدم برگشتم و نگاهش کردم چشماش داشت منو اتیش میزد چند حظه نگاهمون به هم بود و بعد اون برگشت و رفت
….
رونیکا:
سخت بود برام هیچکدام حرکت نمی کردیم در اتاق باز و بسته شد و صدای دل ارام و روژان اومد هردو تیپ ساده ای
داشتند مثل مندالرام کت کوتاهی روی تاپ قرمزش پوشیده بود و شلواری تنگ پاش بود همراه کفش عروسکی راحت
اگه به اصرار مامان نبود این کفشا رو نمی پوشیدم اما خب عقیده مامانم اینه که فرق کفش زن و مرد توی پاشنه است
دلسا هم پیرهن مردا نه ای به رنگ صورتی پوشیده بود و موهای بلندشو باال بسته بود شلوارک سفیدی همراه با کفش
صورتی ععروسکی پوشیه بود دلسا با چشمایی ریز شده که خبر شک کردنشو میدد به من گفت
دالرام-می دونستی امیر و اینا اونجا زندگی میکنند و برای عروسی ایلیا هم می یانداره فهمیدمه..هیچی داشتم…داشتم…خونه روبرو رو میدیدمبه چی زل زده بودی
جدی؟
دلسا-تو اونو دیدییعنی من واقعا اونو دیدماره هرسه تاشونم میاند
برگشتم هنوز پشت پنجر
http://mahroman.xyz/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ac%db%8c%d8%ba-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%a9%d8%a7%d9%85%d9%be%db%8c%d9%88%d8%aa%d8%b1-%d9%88-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%b1%d9%88%db%8c/
۹۸.۳k
۲۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.