خدایا دلم شکست...
خدایا دلم شکست...
ارزوهایم نقش برآب شد
آن خانه امیدها را که با هزار دعا بنا کرده بودم
امروز فهمیدم هیچ کدام از دعاهای من مستجاب نشده
ان روزها فقط فکر میکردم ارزوهایم براورده شده
اکنون که فهمیده تر شدم
دیدم،شنیدم با چشمان خود که اشتباه میکردم
بیزارم از دنیای پوچت
دیگر آخرین دور قرانت را میخوانم
بس است
دروغ است
سرنوشت ان میشود که تو مینویسی
من اعلام باخت کردم
تمام وجودم یخ کرده....
بغض...
گریه بی صدا امانم را بریده
درونم پر از فریادهاست
به که بگویم...
خدایا جز تو که را دارم که این حرفها را بگویم
مگر به دیگری میشود گفت
نههههه....
نهههههه....
آخرین بار و اولین بارم بود.تنها دخترم برای دنیای من کافی است
دیگر دردی بر دلم نمیخوام
ماه هایی که نمیگذرند
کسی که کنارت نیست
نمازی که تنها خوانده میشود
عیبی که به زبان اورده میشود
همدلی،همدردی همزبانی نیست
اینها فقط در رویا و قصه هاست
دورغ است
عشق
محبت
من بسیار محبت کردم....خیلی
جهانت هیچ به من ارزانی نداشت
جز هر روز تنهاتر شدن را
فهمیدم که هیچ کس را جز تو ندارم
ان روزهای دردناک فهمیدم
فهمیدم که هیچ کس پشتم نیست
چقدر دستانم خالی بود
چقدر دلم آتش داشت
داغ شده بود
به مانند کوره
انگار ان درد هنوز شعله دارد میسوزد
کاش فراموشی می امد و همه چیز را از یاد میبردم
توقع بی حای من بود
از زمینی ها
از ادمهای پوچت
از دروغهایشان
از قول هایشان
از همه حرفهای مسخره انها خسته ام
خستههههه...
کاش روبه رویم بودی
دلم درد دارد
درمان کن
عذاب میکشد
التیامم بخش
خدایااااااا....خدایاااااا.....
یک تصمیم اشتباه تمام عمرت را به تباهی میکشد
ان روزها نفهمیدم
یکی گفت عجله نکن...گوش ندادم...طعنه دیگران عذابم میداد
یکی گفت این نههههه
کاش همان را.نمیدانم شاید من اشتباه میکنم
اما دلم پر از درد بی درمان شده
شعله اتشی که میسوزاند و خاموش نمیشود
گاهی تا عمق سرم اتشش میرسد
خدایااااااا....دلنوشتهS156"
امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوُ
ارزوهایم نقش برآب شد
آن خانه امیدها را که با هزار دعا بنا کرده بودم
امروز فهمیدم هیچ کدام از دعاهای من مستجاب نشده
ان روزها فقط فکر میکردم ارزوهایم براورده شده
اکنون که فهمیده تر شدم
دیدم،شنیدم با چشمان خود که اشتباه میکردم
بیزارم از دنیای پوچت
دیگر آخرین دور قرانت را میخوانم
بس است
دروغ است
سرنوشت ان میشود که تو مینویسی
من اعلام باخت کردم
تمام وجودم یخ کرده....
بغض...
گریه بی صدا امانم را بریده
درونم پر از فریادهاست
به که بگویم...
خدایا جز تو که را دارم که این حرفها را بگویم
مگر به دیگری میشود گفت
نههههه....
نهههههه....
آخرین بار و اولین بارم بود.تنها دخترم برای دنیای من کافی است
دیگر دردی بر دلم نمیخوام
ماه هایی که نمیگذرند
کسی که کنارت نیست
نمازی که تنها خوانده میشود
عیبی که به زبان اورده میشود
همدلی،همدردی همزبانی نیست
اینها فقط در رویا و قصه هاست
دورغ است
عشق
محبت
من بسیار محبت کردم....خیلی
جهانت هیچ به من ارزانی نداشت
جز هر روز تنهاتر شدن را
فهمیدم که هیچ کس را جز تو ندارم
ان روزهای دردناک فهمیدم
فهمیدم که هیچ کس پشتم نیست
چقدر دستانم خالی بود
چقدر دلم آتش داشت
داغ شده بود
به مانند کوره
انگار ان درد هنوز شعله دارد میسوزد
کاش فراموشی می امد و همه چیز را از یاد میبردم
توقع بی حای من بود
از زمینی ها
از ادمهای پوچت
از دروغهایشان
از قول هایشان
از همه حرفهای مسخره انها خسته ام
خستههههه...
کاش روبه رویم بودی
دلم درد دارد
درمان کن
عذاب میکشد
التیامم بخش
خدایااااااا....خدایاااااا.....
یک تصمیم اشتباه تمام عمرت را به تباهی میکشد
ان روزها نفهمیدم
یکی گفت عجله نکن...گوش ندادم...طعنه دیگران عذابم میداد
یکی گفت این نههههه
کاش همان را.نمیدانم شاید من اشتباه میکنم
اما دلم پر از درد بی درمان شده
شعله اتشی که میسوزاند و خاموش نمیشود
گاهی تا عمق سرم اتشش میرسد
خدایااااااا....دلنوشتهS156"
امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوُ
۱۰۱.۱k
۲۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.