'Dream :
'Dream :
از رو تختم بلند شدم . دوش گرفتم و لباسای همیشه گی ام رو پوشیدم . موهام رو شونه کردم و یکم هم ارایش کردم . گوشیم رو تو کیفم گذاشتم ، کیفم رو برداشتم و کفش های ساده ام رو پوشیدم و از خونه بیرون اومدم . امشب هم مثل هر شب اجرا داشتم و باید تمرین می کردم . به مین هی زنگ زدم و ازش خواستم تا برأی تمرین رقص به جای قرار همیشگی مون بیاد . تو راه یه کافه بود ، برأی هر دوتامون یه امریکانو و کیک شکلاتی گرفتم . وقتی رسیدم مین هی اونجا بود . دستم رو تاب دادم و بلند سلام دادم . اومد جلو و محکم بغلم کرد و گفت یکم دیر کردی دونسنگ ، لبخند زدم و دستم رو اوردم بالا و امریکانو ها رو نشونش دادم . بعد جفتمون با صدای بلند خندیدیم .
رو صندلیای تو سالن رقص نشستیم و خوراکیامون رو خوردیم . هنوز تموم نکرده بودیم که سرگروهمون کانگ کی جو که یه پسر ٢٥ ساله بود رسید . بلند شدیم و سلام دادیم اومد جلو و گفت : خوب اماده شید تا شروع کنیم . مین هی موهاشو جمع کرد بالای سرش و دم خرگوشی بست . بعد کی جو گفت که برای امشب باید با dala dala Itzy برقصیم ، خداروشکر من و مین هی تقریبا این رقصو بلد بودیم . اهنگ و پلی کردیم و حدود دو ساعت تمرین کردیم وقتی کامل اماده بودیم مین هی پیشنهاد داد که بریم خونش و اونجا نهار بخوریم و لباسای شب رو بپوشیم و بعد بگردیم .
واسه همین با آقای کانگ خداحاظی کردیم و به سمت خونه مین هی راه افتایم . خونه ی مین هی تو بهترین جای گانگنام بود و تنها زندگی می کرد . خانوادش و برادرش چند سال پیش به أمریکا رفته بودن . این اولین باری بود که می خواستم به خونه مین هی برم ، وقتی رسیدیم دم درشون مین هی گفت : چشماتو ببند . اولش تعجب کردم ولی بدون اعتراض چشمامو بستم مین هی رمز در رو زِد و دستمو گرفت و بردم تو و بعدش گفت : حالا می تونی چشماتو باز کنی و بعد خندید . اروم چشم هام رو باز کردم و با یه کاخ روبه رو شدم ولی یکم که با دقت نگاه کردم کنار در یه پیانوی بزرگ بود . نفسم بند اومده بود مین هی می دونست که چه قدر پیانو دوست دارم و احتمالا به همین دلیل گفته بود که چشمامو ببندم . به پیانو خیره شده بودم که مین هی سرشو جلو صورتم گرفت و گفت : خوب .. چطوره؟ چرا نمی ری و امتحان نمی کنی؟! هوم ؟ با صدای مین هی به خودم اومدم اخرین باری که پیانو زده بودم ٦ ساله پیش تو خونه پدر و مادرم بود . اروم رفتم و پشت پیانو نشستم و قطعه ی معروف کلیسا و رو زدم و أشک از چشم هام جاری شد . این قطعه رو تو کلیسا یاد گرفته بودم بعد از تموم شدن قطعه مین هی دست زِد بلند شدم و از مین هی پرسیدم : خوب حالا کجا باید بریم ؟ جواب داد: باید از اون پله ها بریم بالا و از در سمت رأست وارد اتاقم بشیم. رفتیم و رو تختش نشستیم . مین هی زنگ زِد تا ازKFC برامون مرغ سخاری بیارن . بعد از اینکه غذامون رو تموم کردیم مین هی دو دست لباس نازنازی زرد و سفید از تو کمدش دراورد .
پایان قسمت اول فیکشن دریم پریم #دریم_پریم #dreampream
به قلم نازی
از رو تختم بلند شدم . دوش گرفتم و لباسای همیشه گی ام رو پوشیدم . موهام رو شونه کردم و یکم هم ارایش کردم . گوشیم رو تو کیفم گذاشتم ، کیفم رو برداشتم و کفش های ساده ام رو پوشیدم و از خونه بیرون اومدم . امشب هم مثل هر شب اجرا داشتم و باید تمرین می کردم . به مین هی زنگ زدم و ازش خواستم تا برأی تمرین رقص به جای قرار همیشگی مون بیاد . تو راه یه کافه بود ، برأی هر دوتامون یه امریکانو و کیک شکلاتی گرفتم . وقتی رسیدم مین هی اونجا بود . دستم رو تاب دادم و بلند سلام دادم . اومد جلو و محکم بغلم کرد و گفت یکم دیر کردی دونسنگ ، لبخند زدم و دستم رو اوردم بالا و امریکانو ها رو نشونش دادم . بعد جفتمون با صدای بلند خندیدیم .
رو صندلیای تو سالن رقص نشستیم و خوراکیامون رو خوردیم . هنوز تموم نکرده بودیم که سرگروهمون کانگ کی جو که یه پسر ٢٥ ساله بود رسید . بلند شدیم و سلام دادیم اومد جلو و گفت : خوب اماده شید تا شروع کنیم . مین هی موهاشو جمع کرد بالای سرش و دم خرگوشی بست . بعد کی جو گفت که برای امشب باید با dala dala Itzy برقصیم ، خداروشکر من و مین هی تقریبا این رقصو بلد بودیم . اهنگ و پلی کردیم و حدود دو ساعت تمرین کردیم وقتی کامل اماده بودیم مین هی پیشنهاد داد که بریم خونش و اونجا نهار بخوریم و لباسای شب رو بپوشیم و بعد بگردیم .
واسه همین با آقای کانگ خداحاظی کردیم و به سمت خونه مین هی راه افتایم . خونه ی مین هی تو بهترین جای گانگنام بود و تنها زندگی می کرد . خانوادش و برادرش چند سال پیش به أمریکا رفته بودن . این اولین باری بود که می خواستم به خونه مین هی برم ، وقتی رسیدیم دم درشون مین هی گفت : چشماتو ببند . اولش تعجب کردم ولی بدون اعتراض چشمامو بستم مین هی رمز در رو زِد و دستمو گرفت و بردم تو و بعدش گفت : حالا می تونی چشماتو باز کنی و بعد خندید . اروم چشم هام رو باز کردم و با یه کاخ روبه رو شدم ولی یکم که با دقت نگاه کردم کنار در یه پیانوی بزرگ بود . نفسم بند اومده بود مین هی می دونست که چه قدر پیانو دوست دارم و احتمالا به همین دلیل گفته بود که چشمامو ببندم . به پیانو خیره شده بودم که مین هی سرشو جلو صورتم گرفت و گفت : خوب .. چطوره؟ چرا نمی ری و امتحان نمی کنی؟! هوم ؟ با صدای مین هی به خودم اومدم اخرین باری که پیانو زده بودم ٦ ساله پیش تو خونه پدر و مادرم بود . اروم رفتم و پشت پیانو نشستم و قطعه ی معروف کلیسا و رو زدم و أشک از چشم هام جاری شد . این قطعه رو تو کلیسا یاد گرفته بودم بعد از تموم شدن قطعه مین هی دست زِد بلند شدم و از مین هی پرسیدم : خوب حالا کجا باید بریم ؟ جواب داد: باید از اون پله ها بریم بالا و از در سمت رأست وارد اتاقم بشیم. رفتیم و رو تختش نشستیم . مین هی زنگ زِد تا ازKFC برامون مرغ سخاری بیارن . بعد از اینکه غذامون رو تموم کردیم مین هی دو دست لباس نازنازی زرد و سفید از تو کمدش دراورد .
پایان قسمت اول فیکشن دریم پریم #دریم_پریم #dreampream
به قلم نازی
۹۳.۹k
۲۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.