پارت ۹
پارت ۹
۱
(روز بعد) موقع صبحانه
_آخ پام با صدای یاس توجه همه جلب میشه
رومینا: باز این رفت تو در و دیوار خوب پاشنه بلند نپوش
یاس: ستایش گف به من چه 😑 🤕
یونگی :هه دست و پا چلفتی یاد نداری راه بری خب نرو😌
یاس : اصلا هم این طور نیست فقط از بس خوشگلم جاذبه عاشقم شده 😋
نامجون:😮
یونگی: تو خوب😑
یاس: معلومه که من خوبم
معلم:چی شده دخترا؟؟؟ باز دعواشده
هانا:آره باز این یاس دردسر درست کرد😒 (😋 )
یاس:😐 😕 😞
یونگی:نه تقصیر من بود من خوردم بهش
معلم : حالا عذرخواهی کردی یا نه؟؟
یاس : کرد
معلم :پس هانا در مورد چی حرف میزنه
یونگی : هیچی
معلم: باشه 🤐
هانا😮 😕 😰
یونگی : دیگه تو کار من دخالت نکن( خطاب به هانا)
هانا: باشه😟
(بعد از ناهار)
یاس: برای مهمونی شب چی بپوشم؟🤔
ستایش: ما خودمون از تو گیج تر 😐
یاس: خب نظر ندارین من خودم انتخاب میکنم و همه قراره سورپریز شین😌
همه: اوه یاس میخواد شاهکار کنه😏
یاس: معلومه😌
(از دید یاس)
وارد اتاق شدم یک راست رفتم سمت چمدون
رفتم و لباسم رو از تو چمدون دراوردم در اتاق هم قفل کردم تا کسی وارد نشه چون میدونستم هانا میره اتاق دوستش عجله نداشتم . شروع کردم به لباس پوشیدن و بعد نشستم جلو میز آرایش و یک روژ قرمز زدم چون آرایش کم بهم نیومد یا نباید آرایش میکردم یا اگر میکردم باید خشن می بود.
(یونگی)
نامجون: هی یونگی چرا طرف یاس رو گرفتی؟
یونگی : چون هانا باید حد و حدود خودش رو میفهمید راستی شلوار لی منو ندیدی؟
نامجون : اونجاست😒
یونگی : ممنون ،میشه از اتاق بری بیرون میخوام لباس بپوشم😑
نامجون😮 اوه باشه
(تومهمونی)
صدای هم همه همه جا پیچید
- خودشونن؟؟؟؟؟
۱
(روز بعد) موقع صبحانه
_آخ پام با صدای یاس توجه همه جلب میشه
رومینا: باز این رفت تو در و دیوار خوب پاشنه بلند نپوش
یاس: ستایش گف به من چه 😑 🤕
یونگی :هه دست و پا چلفتی یاد نداری راه بری خب نرو😌
یاس : اصلا هم این طور نیست فقط از بس خوشگلم جاذبه عاشقم شده 😋
نامجون:😮
یونگی: تو خوب😑
یاس: معلومه که من خوبم
معلم:چی شده دخترا؟؟؟ باز دعواشده
هانا:آره باز این یاس دردسر درست کرد😒 (😋 )
یاس:😐 😕 😞
یونگی:نه تقصیر من بود من خوردم بهش
معلم : حالا عذرخواهی کردی یا نه؟؟
یاس : کرد
معلم :پس هانا در مورد چی حرف میزنه
یونگی : هیچی
معلم: باشه 🤐
هانا😮 😕 😰
یونگی : دیگه تو کار من دخالت نکن( خطاب به هانا)
هانا: باشه😟
(بعد از ناهار)
یاس: برای مهمونی شب چی بپوشم؟🤔
ستایش: ما خودمون از تو گیج تر 😐
یاس: خب نظر ندارین من خودم انتخاب میکنم و همه قراره سورپریز شین😌
همه: اوه یاس میخواد شاهکار کنه😏
یاس: معلومه😌
(از دید یاس)
وارد اتاق شدم یک راست رفتم سمت چمدون
رفتم و لباسم رو از تو چمدون دراوردم در اتاق هم قفل کردم تا کسی وارد نشه چون میدونستم هانا میره اتاق دوستش عجله نداشتم . شروع کردم به لباس پوشیدن و بعد نشستم جلو میز آرایش و یک روژ قرمز زدم چون آرایش کم بهم نیومد یا نباید آرایش میکردم یا اگر میکردم باید خشن می بود.
(یونگی)
نامجون: هی یونگی چرا طرف یاس رو گرفتی؟
یونگی : چون هانا باید حد و حدود خودش رو میفهمید راستی شلوار لی منو ندیدی؟
نامجون : اونجاست😒
یونگی : ممنون ،میشه از اتاق بری بیرون میخوام لباس بپوشم😑
نامجون😮 اوه باشه
(تومهمونی)
صدای هم همه همه جا پیچید
- خودشونن؟؟؟؟؟
۳۸.۲k
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.