رمان عشق من و تو
رمان عشق من و تو
پارت_۳۲
همون جور که می*ب*و*س*ی*د*م بلندم کرد برد سمت اتاق خواب و در رو با پاش باز کرد
منو رو تخت خوابوند و ازم فاصله گرفت
راشا:اجازه هست خانمم بشی؟مادر بچه هام بشی؟
آروم و با شرم سر تکون دادم و تو چشماش نگاه کردم
من:اهوم
که ل*ب*ا*م گرم شد و ضربان قلبم تند تر و هیجانم فرا تر
دستش رفت سمت زیپ لباسم
و من پر از عشق از دنیای دخترانه خودم پا به دنیای شیرین زنانه گذاشتم
و چه شیرین لحظه هام را با عشق سپری کردم
با احساس باد گرمی رو صورتم از خواب بیدار شدم
که دیدم نفسای راشاس
آروم بلند شدم
خب شانس اوردم دل درد و کمر درد ندارم
بعد دوش پنج دقیقه ای
لباس پوشیدم و رفتم اشپزخونه
به ماما گفته بودم نمیخواد بیان
تو اشپزخونه شروع کردم به درست کردن کاچی
درست که شد مربا،عسل،کره،شکر،پنیر و سبزی رو رو میز چیدم
چایی هم که دم کرده بودم تو فنجون ریختم
خواستم برگردم که رفتم تو بغل راشا
از خجالت تو چشماش نگاه نکردم
راشا:تمنا
من:بله
راشا:تمنام
من:بله
راشا:عشقم
من:جانم
راشا:درد نداری؟
با صدایی که ته چاه در میومد
من:نه
راشا:بشین من چایی میارم
صبحونه رو خوردیم و راشا رفت سرکار
(😕 😕 😕 هیچیت به ادم نرفته اخه کدوم تازه دامادی فردای عروسی میره سرکار)
همسر من چون از امروز باید خودمون برای زندگی تلاش کنیم
(آها پس مزاحم نمیشم)
اخ گفتی خیلی کار دارم
(بیشعور)
رفتم تو اشپزخونه سفره صبحانه رو جمع کردم
ظرفا رو شستم
رفتم سمت فریزر
یه سینه مرغ و ران و گردن در اوردم تا یخش اب شه
دو پیمونه برنج پاک کردم اب کشیدم و روش اب ریختم و نمک اضافه کردم بهش و گذاشتمش کنار
یه کم لپه هم خیس کردم کنا
یه پیاز متوسط و یه کوچک رو رنده کردم
تو تابه تفتش دادم تا طلایی بشه
طلایی که شد مرغا را با پیاز داغ تفت دادم زرد چوبه و نمک رو هم اضافه کردم
آب برنج رو خالی کردم و برنج رو ریختم توی دیگ سه پیمونه اب ریختم روش که از نظر اندازه میشه یه بند انگشت روی برنج رو گاز گذاشتمش
رو مرغا که حالا پخته شده بود اب ریختم که آبش تا روی مرغا میومد
آب لپه رو خالی کردم و ریختم کنار مرغ
یه قاشق رب گوجه رو هم بهش اضافه کردم و درش رو گذاشتم
برنج که تازه داشت ابش تبخیر میشد نمک زدم
آبش که کامل تموم شد از دیواره های دیگ فاصله شون دادم و روغن ریختم دورش در دیگ رو دم کنی گذاشتم و گذاشتم دم بکشه
زیر همه رو کم کردم و رفتم سمت میز
ظرفا رو چیدم
به خاطر تنبلیم در شستن ظرفا ظرف کم استفاده میکنم کلا
(خخخخخخخ)
خب کارم تموم شد
رفتم حموم یه دوش گرفتم یه تیشرت صورتی طوسی با شلوارک طوسی با نوشته های صورتی پوشیدم موهای خیسم هم به عادت همیشگی بعد حموم شونه کردم و ریختم دورم که تا گودی کمرم میرسید
پارت_۳۲
همون جور که می*ب*و*س*ی*د*م بلندم کرد برد سمت اتاق خواب و در رو با پاش باز کرد
منو رو تخت خوابوند و ازم فاصله گرفت
راشا:اجازه هست خانمم بشی؟مادر بچه هام بشی؟
آروم و با شرم سر تکون دادم و تو چشماش نگاه کردم
من:اهوم
که ل*ب*ا*م گرم شد و ضربان قلبم تند تر و هیجانم فرا تر
دستش رفت سمت زیپ لباسم
و من پر از عشق از دنیای دخترانه خودم پا به دنیای شیرین زنانه گذاشتم
و چه شیرین لحظه هام را با عشق سپری کردم
با احساس باد گرمی رو صورتم از خواب بیدار شدم
که دیدم نفسای راشاس
آروم بلند شدم
خب شانس اوردم دل درد و کمر درد ندارم
بعد دوش پنج دقیقه ای
لباس پوشیدم و رفتم اشپزخونه
به ماما گفته بودم نمیخواد بیان
تو اشپزخونه شروع کردم به درست کردن کاچی
درست که شد مربا،عسل،کره،شکر،پنیر و سبزی رو رو میز چیدم
چایی هم که دم کرده بودم تو فنجون ریختم
خواستم برگردم که رفتم تو بغل راشا
از خجالت تو چشماش نگاه نکردم
راشا:تمنا
من:بله
راشا:تمنام
من:بله
راشا:عشقم
من:جانم
راشا:درد نداری؟
با صدایی که ته چاه در میومد
من:نه
راشا:بشین من چایی میارم
صبحونه رو خوردیم و راشا رفت سرکار
(😕 😕 😕 هیچیت به ادم نرفته اخه کدوم تازه دامادی فردای عروسی میره سرکار)
همسر من چون از امروز باید خودمون برای زندگی تلاش کنیم
(آها پس مزاحم نمیشم)
اخ گفتی خیلی کار دارم
(بیشعور)
رفتم تو اشپزخونه سفره صبحانه رو جمع کردم
ظرفا رو شستم
رفتم سمت فریزر
یه سینه مرغ و ران و گردن در اوردم تا یخش اب شه
دو پیمونه برنج پاک کردم اب کشیدم و روش اب ریختم و نمک اضافه کردم بهش و گذاشتمش کنار
یه کم لپه هم خیس کردم کنا
یه پیاز متوسط و یه کوچک رو رنده کردم
تو تابه تفتش دادم تا طلایی بشه
طلایی که شد مرغا را با پیاز داغ تفت دادم زرد چوبه و نمک رو هم اضافه کردم
آب برنج رو خالی کردم و برنج رو ریختم توی دیگ سه پیمونه اب ریختم روش که از نظر اندازه میشه یه بند انگشت روی برنج رو گاز گذاشتمش
رو مرغا که حالا پخته شده بود اب ریختم که آبش تا روی مرغا میومد
آب لپه رو خالی کردم و ریختم کنار مرغ
یه قاشق رب گوجه رو هم بهش اضافه کردم و درش رو گذاشتم
برنج که تازه داشت ابش تبخیر میشد نمک زدم
آبش که کامل تموم شد از دیواره های دیگ فاصله شون دادم و روغن ریختم دورش در دیگ رو دم کنی گذاشتم و گذاشتم دم بکشه
زیر همه رو کم کردم و رفتم سمت میز
ظرفا رو چیدم
به خاطر تنبلیم در شستن ظرفا ظرف کم استفاده میکنم کلا
(خخخخخخخ)
خب کارم تموم شد
رفتم حموم یه دوش گرفتم یه تیشرت صورتی طوسی با شلوارک طوسی با نوشته های صورتی پوشیدم موهای خیسم هم به عادت همیشگی بعد حموم شونه کردم و ریختم دورم که تا گودی کمرم میرسید
۵۹.۵k
۰۲ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.