رمان مربع عشق
#رمان_مربع_عشق
+++ پارت آخر #۵سالبعد
"ریحانه"
با فریاد و شیطنت گفتم: خانم آرایشگر موهامو کندی!آروم تر.....
خانم آرایشگر با خنده گفت: عروس انقدر عجول؟
همینطور که اداشو درمیووردم رو به رها که بخاطر بارداری شبیه توپ فوتبال شده بود گفتم: از ۸ صبحِ افتاده به جون منه بد بخت و الان میگه عجول؟!!هعییی....... رها با خنده گفت: راست میگن خوب!
ادای رها هم درآوردم و گفتم: من عجولم یا جنابعالی که نیومده بچه دوم رو بارداری؟! رها با شیطنت گفت: جنابعالی تو حالت خواب تشریف داشتین!!!
دلم گرفت، برای من فقط یک شب بود ولی برای بقیه خیلی بیشتر.....
سخته یه شب بخوابی وقتی بیدار شدی ببینی رفیقت ۶ ماهه بارداره و یه گودزیلایه ۳ ساله به اسم آوا داره( که البته عشق خالشه)
یا عشقت انقدر هر روز اومده پای تختت که الان کنار شقیقه هاش سفید شده.....
با پس گردنی رها از فکر خارج شدم
رها: کجایی؟! بدو سینا دم در منتظره!
شنلمو سرم کردم و با نازی که رها چند ماهه داره روش کار میکنه(اوووق) به دم در میرم که اقامون خوشتیپ تر از همیشه تماشا میکنم... درو برام باز میکنه و میگه: بفرمایین پرنسس! و با کمک سینا آروم سوار میشم .....
+++
همه داشتن میرقصیدن رها کنارم تو جایگاه داماد نشسته بود؛ آروم پرسیدم: پسره؟!
با لبخند گفت: آره امروز رفتم جواب سونو رو گرفتم !
پرسیدم: اسمشو چی میزارین؟!
رمانتیک و لوس مثل همیشه گفت: اقامون میگن "آریا" ولی من میگم "سهیل" با تعجب گفتم: "سهیل"که به "آوا " ربطی نداره؟! با شیطنت گفت: به شما ربطی داره؟؟!!
میخواستم کلشو بکنم که ساعد ماشالا خوشگل تر و خوش پوش تر از همیشه اومد و بعد از احوال پرسی و کمی شوخی روبه رها گفت: خانمم خوبی؟!
رها با عشق نگاش کرد و گفت: خوبم؛ نگران نباش عزیزم!
ساعد دستش را جلو برد و جنتلمن گفت: افتخار رقص میدید بانو؟!
رها دستشو روی دست ساعد گذاشت و با ناز گفت: چرا که نه.....
و اونا هم مثل دوتا جغد عاشق اخ ببخشید کبوتر عاشق رفتن وسط پیست.....
سلام دوستای گلم ❤
عزیزان بدلیل بلند بودن پارت آخر مجبور شدم دو قسمتش کنم 🌹🌹🌹
دوستون دارم ❤
+++ پارت آخر #۵سالبعد
"ریحانه"
با فریاد و شیطنت گفتم: خانم آرایشگر موهامو کندی!آروم تر.....
خانم آرایشگر با خنده گفت: عروس انقدر عجول؟
همینطور که اداشو درمیووردم رو به رها که بخاطر بارداری شبیه توپ فوتبال شده بود گفتم: از ۸ صبحِ افتاده به جون منه بد بخت و الان میگه عجول؟!!هعییی....... رها با خنده گفت: راست میگن خوب!
ادای رها هم درآوردم و گفتم: من عجولم یا جنابعالی که نیومده بچه دوم رو بارداری؟! رها با شیطنت گفت: جنابعالی تو حالت خواب تشریف داشتین!!!
دلم گرفت، برای من فقط یک شب بود ولی برای بقیه خیلی بیشتر.....
سخته یه شب بخوابی وقتی بیدار شدی ببینی رفیقت ۶ ماهه بارداره و یه گودزیلایه ۳ ساله به اسم آوا داره( که البته عشق خالشه)
یا عشقت انقدر هر روز اومده پای تختت که الان کنار شقیقه هاش سفید شده.....
با پس گردنی رها از فکر خارج شدم
رها: کجایی؟! بدو سینا دم در منتظره!
شنلمو سرم کردم و با نازی که رها چند ماهه داره روش کار میکنه(اوووق) به دم در میرم که اقامون خوشتیپ تر از همیشه تماشا میکنم... درو برام باز میکنه و میگه: بفرمایین پرنسس! و با کمک سینا آروم سوار میشم .....
+++
همه داشتن میرقصیدن رها کنارم تو جایگاه داماد نشسته بود؛ آروم پرسیدم: پسره؟!
با لبخند گفت: آره امروز رفتم جواب سونو رو گرفتم !
پرسیدم: اسمشو چی میزارین؟!
رمانتیک و لوس مثل همیشه گفت: اقامون میگن "آریا" ولی من میگم "سهیل" با تعجب گفتم: "سهیل"که به "آوا " ربطی نداره؟! با شیطنت گفت: به شما ربطی داره؟؟!!
میخواستم کلشو بکنم که ساعد ماشالا خوشگل تر و خوش پوش تر از همیشه اومد و بعد از احوال پرسی و کمی شوخی روبه رها گفت: خانمم خوبی؟!
رها با عشق نگاش کرد و گفت: خوبم؛ نگران نباش عزیزم!
ساعد دستش را جلو برد و جنتلمن گفت: افتخار رقص میدید بانو؟!
رها دستشو روی دست ساعد گذاشت و با ناز گفت: چرا که نه.....
و اونا هم مثل دوتا جغد عاشق اخ ببخشید کبوتر عاشق رفتن وسط پیست.....
سلام دوستای گلم ❤
عزیزان بدلیل بلند بودن پارت آخر مجبور شدم دو قسمتش کنم 🌹🌹🌹
دوستون دارم ❤
۶.۷k
۲۴ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.