.
.
.
تنهایی عزیزم
که پشت پرده ی اتاق ایستاده ای
و با عجله
ناخن هایم را می جوی
پاهای تو را می بینم از زیر پرده ها
می بینم
که دست هایم را پوشیده ای
و روی دامنت
چین های پوستم را مرتب می کنی
دلگیر نیستم از تو
با اینکه در من زندگی می کنی
و در شانه ام می لرزی
دلگیر نیستم از تو
با اینکه درزهای استخوانم را می شکافی
و از براده های سرما
انباشته ام می کنی
تنهایی!
عزیزم!
از تو دلگیر نیستم
با اینکه می دانم شبی
گلویم را
به نیش های مرگ می سپاری
و به پیراهن تازه ای مهاجرت می کنی
.
تنهایی عزیزم
که پشت پرده ی اتاق ایستاده ای
و با عجله
ناخن هایم را می جوی
پاهای تو را می بینم از زیر پرده ها
می بینم
که دست هایم را پوشیده ای
و روی دامنت
چین های پوستم را مرتب می کنی
دلگیر نیستم از تو
با اینکه در من زندگی می کنی
و در شانه ام می لرزی
دلگیر نیستم از تو
با اینکه درزهای استخوانم را می شکافی
و از براده های سرما
انباشته ام می کنی
تنهایی!
عزیزم!
از تو دلگیر نیستم
با اینکه می دانم شبی
گلویم را
به نیش های مرگ می سپاری
و به پیراهن تازه ای مهاجرت می کنی
۲.۳k
۲۱ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.