خواب و بیدار بودم
خواب و بیدار بودم
صدایی گاهی به
گوشم میرسید
و قطع میشد
از جایم برخاستم
رفتم دم پنجره اتاقم
همه جا سفید پوش شده بود
پشت پنجره اتاقم پرنده ای نشسته بود
به خودش میلرزید و بالش زخمی
انگار گربه ای در کمینش بود
پنجره اتاقم را باز کردم
و پرنده را که در دستم گرفتم
می لرزید
دلم سوخت برایش
بردم پیش بخاری تا گرمش شود
بال و پرش رو درمان کردم
آب و دانه دادمش
چند روز گذشت
لحظه رهایی رسید
خواستم پروازش بدهم که برود
وقتی نزدیک رفتم ، دیدم
پرنده ام پرکشیده است
بی جان در گوشه ای مرده است
پرنده پر شکسته ام دیگر جان ندارد
پرنده ام مُرد .. .
نویسنده امیدعبدالهی
صدایی گاهی به
گوشم میرسید
و قطع میشد
از جایم برخاستم
رفتم دم پنجره اتاقم
همه جا سفید پوش شده بود
پشت پنجره اتاقم پرنده ای نشسته بود
به خودش میلرزید و بالش زخمی
انگار گربه ای در کمینش بود
پنجره اتاقم را باز کردم
و پرنده را که در دستم گرفتم
می لرزید
دلم سوخت برایش
بردم پیش بخاری تا گرمش شود
بال و پرش رو درمان کردم
آب و دانه دادمش
چند روز گذشت
لحظه رهایی رسید
خواستم پروازش بدهم که برود
وقتی نزدیک رفتم ، دیدم
پرنده ام پرکشیده است
بی جان در گوشه ای مرده است
پرنده پر شکسته ام دیگر جان ندارد
پرنده ام مُرد .. .
نویسنده امیدعبدالهی
۲.۱k
۰۶ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.