چندپارتی تهیونگ
Part 10
فردا صبح
جونگکوک:ات پاشو....
ات:چرا؟؟
جونگکوک:پاشو امروز میریم خرید لباس و اینا دیگه
ات:میشه من نیام
جونگکوک:چیزی شده؟
ات:یکم سردرد دارم
جونگکوک:یه قرص میخوری خوب میشی بیا بریم دیگه
ات:جونگکوک واقعا نمیتونم بیام
جونگکوک:هییی...یعنی دوستت انقدر برات بی ارزشه که نمیای خرید عروسیش
ات:جونگکوک حالم بده میفهمی؟؟؟؟
جونگکوک:خود دانی نمیخوای بریم دکتر؟؟
ات:نمیخواد بریم دکتر
جونگکوک:باشه
چند دقیقه ی بعد
جیمین:من میرم پیشش
شوگا:خودم میرم....اه ولش کن اصلا با هم بریم
جیمین و شوگا:ات حالت خوبه؟
ات:آره بچه ها شما برید فقط سرم درد میکنه
شوگا:اگه سرت درد میکنه میخوای پیشت بمونم
جیمین:من پیشش میمونم
ات:دعوا نکنید بچه ها شما برید...شما دوستای اصلی تهیونگ هستید شما باید اونجا باشید
شوگا:تو هم جزء دوستای اصلیش هستی
ات:ولی امروز سرم درد میکنه
جیمین:شوگا اذیتش نکن نمیخواد بیاد دیگه....چیزی میخوای؟مطمئنی حالت خوبه؟؟؟
ات:آره بچه ها شما برید
جیمین و شوگا:باشه
شوگا:چیزی خواستی به خودم زنگ بزن
ات:ممنونم از لطفت
جیمین به شوگا چش غره میره
وقتی همه ی اعضا رفتن بیرون جیمین موند سریع برای ات یه لقمه درست کرد تو یه ظرف گذاشت و همراه با قرص سردرد و آب رفت تو اتاق ات
جیمین:گفتم سرت درد میکنه تا پایین پا نشی بری برات لقمه آوردم با قرص...بخور زودتر بهترشی تا شنبه چون بدون تو عروسی خوشنمیگذره
ات:ممنونم جیمین نمیخواد زحمت بکشی
جیمین لبخندی میزنه:کاری داشتی بهم زنگ بزن
ات:حتما
جیمین:کاری با من نداری؟
ات:نه ممنونم:)
جیمین:پس من رفتم....... از خودت مواظبت کن ات
ات:باشه خداحافظ
.........ادامه دارد
فردا صبح
جونگکوک:ات پاشو....
ات:چرا؟؟
جونگکوک:پاشو امروز میریم خرید لباس و اینا دیگه
ات:میشه من نیام
جونگکوک:چیزی شده؟
ات:یکم سردرد دارم
جونگکوک:یه قرص میخوری خوب میشی بیا بریم دیگه
ات:جونگکوک واقعا نمیتونم بیام
جونگکوک:هییی...یعنی دوستت انقدر برات بی ارزشه که نمیای خرید عروسیش
ات:جونگکوک حالم بده میفهمی؟؟؟؟
جونگکوک:خود دانی نمیخوای بریم دکتر؟؟
ات:نمیخواد بریم دکتر
جونگکوک:باشه
چند دقیقه ی بعد
جیمین:من میرم پیشش
شوگا:خودم میرم....اه ولش کن اصلا با هم بریم
جیمین و شوگا:ات حالت خوبه؟
ات:آره بچه ها شما برید فقط سرم درد میکنه
شوگا:اگه سرت درد میکنه میخوای پیشت بمونم
جیمین:من پیشش میمونم
ات:دعوا نکنید بچه ها شما برید...شما دوستای اصلی تهیونگ هستید شما باید اونجا باشید
شوگا:تو هم جزء دوستای اصلیش هستی
ات:ولی امروز سرم درد میکنه
جیمین:شوگا اذیتش نکن نمیخواد بیاد دیگه....چیزی میخوای؟مطمئنی حالت خوبه؟؟؟
ات:آره بچه ها شما برید
جیمین و شوگا:باشه
شوگا:چیزی خواستی به خودم زنگ بزن
ات:ممنونم از لطفت
جیمین به شوگا چش غره میره
وقتی همه ی اعضا رفتن بیرون جیمین موند سریع برای ات یه لقمه درست کرد تو یه ظرف گذاشت و همراه با قرص سردرد و آب رفت تو اتاق ات
جیمین:گفتم سرت درد میکنه تا پایین پا نشی بری برات لقمه آوردم با قرص...بخور زودتر بهترشی تا شنبه چون بدون تو عروسی خوشنمیگذره
ات:ممنونم جیمین نمیخواد زحمت بکشی
جیمین لبخندی میزنه:کاری داشتی بهم زنگ بزن
ات:حتما
جیمین:کاری با من نداری؟
ات:نه ممنونم:)
جیمین:پس من رفتم....... از خودت مواظبت کن ات
ات:باشه خداحافظ
.........ادامه دارد
۱۴.۶k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.