چند شاتی جونگکوک
چند شاتی جونگکوک
part 2
بادیگارد ها گفتن فعلا نمیتونن وارد بشن و ۵ دقیقه بعد..
ات و جونگکوک مجبور شدن وایسن
ات گوشیش رو برداشت و دارد اینستا شد..
داشت با اون وو<دوست صمیمیش> چت میکرد و آروم میخندید
جونگکوک که متوجه موضوع شده بود مثل چی عصبی بود
جونگکوک سمت گوش ات رفت و زمزمه کرد
جونگکوک: با کی چت میکنی؟
ات از جونگکوک جدا شد. و اخم کرد
ات: انقدر فضول من نباش
جونگکوک تا اومد چیزی بگه بادیگارد گفت برن داخل
همین که وارد شدن همه از خوشحالی جیغ کشیدن و دست زدن.
قبلا من و کوک تو رابطه بودیم و همه میدونستن و موافق بودن.. خیلی ام کاپلمون رو دوست داشتن..
ولی جونگکوک سر یکی از دوست های من باهام کات کرد..
الان هم باهم تو یه مصاحبه هستیم..
وارد شدیم
مجری: سلام بر کیم ات و جئون جونگکوک خوش اومدید
ات: سلام..مرسی ممنون... لبخند زد
جونگکوک: سلام مرسی
مجری: خوبید سلامتید؟
ات : مرسی
مجری: خب .. خیلی خوشحالیم که دعوت مارو قبول کردید.. و اینکه قراره کلی خوش بگذرونیم.. آماده اید ؟
ات :بله..
جونگکوک: بله
مجری: خب بزن بریم.. بازی اول دستگاه دروغ سنج هست
ات: یا خدا.. با خنده..
نونگکوک: قراره دروغ هات لو بره.. آروم دم گوش ات گفت
ات اخم کرد و عصبی شد .. چون ات تاحالا به جونگکوک دروغ نگفته بود. از خرف جونگکوک خیلی ناراحت شد... خیلی و بغض کرد
جونگکوک متوجه بغض ات شد و نیشخند زد
ات به جونگکوک دستگاه دروغ سنج وصل کرد
مجری یه برگه پر سوال به ات داد
مجری:دونا دونه سوال هارو بپرس.. جونگکوک جواب میده اگر درست بود بوق نمیزنه. اگر اشتباه بود بوق میزنه
ات: اوم.. اوکی
ات: سوال اول.. وقتی با من تو رابطه بودی، به فکر رابطه با یکی از دوست های دیگه ی من شدی؟
جونگکوک: نه...
بوق نخورد..
ات: سوال دوم.. تاحالا شده جایی رفته باشی و به من نگفته باشی؟ تو دوران رابطمون...
جونگکوک: نه..
بوق..
همه خندیدن
ات چیزی نگفت و با چشم های عصبی و بغض دار به جونگکوک نگاه کرد
ات: سوال سوم.. دوست داری باز به من برگردی؟
جونگکوک: نه..
بوق...
همه. خندیدن
مجری: اِی جی کی..
part 2
بادیگارد ها گفتن فعلا نمیتونن وارد بشن و ۵ دقیقه بعد..
ات و جونگکوک مجبور شدن وایسن
ات گوشیش رو برداشت و دارد اینستا شد..
داشت با اون وو<دوست صمیمیش> چت میکرد و آروم میخندید
جونگکوک که متوجه موضوع شده بود مثل چی عصبی بود
جونگکوک سمت گوش ات رفت و زمزمه کرد
جونگکوک: با کی چت میکنی؟
ات از جونگکوک جدا شد. و اخم کرد
ات: انقدر فضول من نباش
جونگکوک تا اومد چیزی بگه بادیگارد گفت برن داخل
همین که وارد شدن همه از خوشحالی جیغ کشیدن و دست زدن.
قبلا من و کوک تو رابطه بودیم و همه میدونستن و موافق بودن.. خیلی ام کاپلمون رو دوست داشتن..
ولی جونگکوک سر یکی از دوست های من باهام کات کرد..
الان هم باهم تو یه مصاحبه هستیم..
وارد شدیم
مجری: سلام بر کیم ات و جئون جونگکوک خوش اومدید
ات: سلام..مرسی ممنون... لبخند زد
جونگکوک: سلام مرسی
مجری: خوبید سلامتید؟
ات : مرسی
مجری: خب .. خیلی خوشحالیم که دعوت مارو قبول کردید.. و اینکه قراره کلی خوش بگذرونیم.. آماده اید ؟
ات :بله..
جونگکوک: بله
مجری: خب بزن بریم.. بازی اول دستگاه دروغ سنج هست
ات: یا خدا.. با خنده..
نونگکوک: قراره دروغ هات لو بره.. آروم دم گوش ات گفت
ات اخم کرد و عصبی شد .. چون ات تاحالا به جونگکوک دروغ نگفته بود. از خرف جونگکوک خیلی ناراحت شد... خیلی و بغض کرد
جونگکوک متوجه بغض ات شد و نیشخند زد
ات به جونگکوک دستگاه دروغ سنج وصل کرد
مجری یه برگه پر سوال به ات داد
مجری:دونا دونه سوال هارو بپرس.. جونگکوک جواب میده اگر درست بود بوق نمیزنه. اگر اشتباه بود بوق میزنه
ات: اوم.. اوکی
ات: سوال اول.. وقتی با من تو رابطه بودی، به فکر رابطه با یکی از دوست های دیگه ی من شدی؟
جونگکوک: نه...
بوق نخورد..
ات: سوال دوم.. تاحالا شده جایی رفته باشی و به من نگفته باشی؟ تو دوران رابطمون...
جونگکوک: نه..
بوق..
همه خندیدن
ات چیزی نگفت و با چشم های عصبی و بغض دار به جونگکوک نگاه کرد
ات: سوال سوم.. دوست داری باز به من برگردی؟
جونگکوک: نه..
بوق...
همه. خندیدن
مجری: اِی جی کی..
۱.۰k
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.