part 12

part 12

ویو لونا

_ته هرکاری کنم شرط داره شرط داره
کوک:😂
_والا ،
حالا چه شرطی؟
کوک:بازیگریت خوبه؟

_من باید بازیگر میشدم

کوک:خب ببین من به ی مهمونی میخوام
برم ، پسر همین آقای لی رقیب منه ،

_پسرم داره؟مگه ازدواج کرده؟(با تعجب)

کوک:آره بهش نمیخوره؟

_نه خیلی....ولش کن

کوک:بعد اون همیشه منو مسخره میکرد
که چرا دوست دختر ندارم چون سخت پسندم.

_صبر کن میدونم میخوای چی بگی میخوای
بگی که میخوای من نقش دوست دخترت و
بازی کنم که روش و‌ کم کنی؟

کوک:دقیقا،حالا جوابت؟

_عموم و کی نجات میدی؟

کوک:مرسی،فردا هماهنگ میکنم باهات

_اوکی شب به خیر.

کوک:شب به خیر

کوک از اتاق رفت و خوابیدم

فردا

بلند شدم روتین همیشگی رو انجام دادم
و رفتم پایین همراه کوک به ی خونه رفتم

کوک:سلام جیهوپ

جیهوپ:سلام چطوری کوک.

کوک:خوبم

_سلام

جیهوپ:سلام،ویژگی صورت عموت
و بگو

_..‌........

جیهوپ:اوکی

بعد از ۲0 دقیقه جیهوپ

گفت: پیداش کردم بردنش‌ تو خونه ی متروکه ی توی جنگل

کوک:مرسی

_ممنونم واقعا.

جیهوپ:خواهش میکنم

کوک منو برد و عمارت و

گفت:همینجا بمون ۱ ساعت دیگه
با عموت برمیگردم

_باشه

۲ ساعت گذشته