مست خندیدی و دنیا را به آه انداختی
مست خندیدی و دنیا را به آه انداختی
شاعران را در تکاپوی گناه انداختی
ارتش سرخت خیابان دلم را فتح کرد
اخرش جنگ جهانی را براه انداختی
شال قرمز بر سرت، چشمان سبزت بیقرار
ای زلیخا یوسفت را توی چاه انداختی
شکل دانشجوی ترمِ اوّلی عاشق شدم
با تمسخر سوی من وقتی نگاه انداختی
برکه ها با صورتت هر شب تبانی میکنند
از همان شب که نگاهی هم به ماه انداختی
این خیابان بعد تو نام تورا بر خود گذاشت
عابران را مدتی در اشتباه انداختی
زیر خط فقر عشقت دست و پا میزد دلم
امدی قلب مرا فکر رفاه انداختی
مثل صید خسته بالم را شکستی بعد از ان
اسمان را یاد مرغ بی پناه انداختی
شاعران را در تکاپوی گناه انداختی
ارتش سرخت خیابان دلم را فتح کرد
اخرش جنگ جهانی را براه انداختی
شال قرمز بر سرت، چشمان سبزت بیقرار
ای زلیخا یوسفت را توی چاه انداختی
شکل دانشجوی ترمِ اوّلی عاشق شدم
با تمسخر سوی من وقتی نگاه انداختی
برکه ها با صورتت هر شب تبانی میکنند
از همان شب که نگاهی هم به ماه انداختی
این خیابان بعد تو نام تورا بر خود گذاشت
عابران را مدتی در اشتباه انداختی
زیر خط فقر عشقت دست و پا میزد دلم
امدی قلب مرا فکر رفاه انداختی
مثل صید خسته بالم را شکستی بعد از ان
اسمان را یاد مرغ بی پناه انداختی
۹۵۴
۰۷ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.