part 1

#درخواستی
#دوپارتی
#چانی

Surprise
سوپرایز


ویو ا/ت =
صبح با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم یونجون هنوز خواب بود ...بلند شدم رفتم حموم و حولمو پوشیدم و اومدم بیرون ...ولی یونجون تو اتاق نبود فک کنم بیدار شده بود ...لباسمو پوشیدم و موهامو خشک کردم و رفتم پایین تو پذیرایی...وقتی رفتم پایین یونجون رو دیدم که تو اشپز خونه هست و اره صبحونه درست میکنه ... لبخندی زدم به سمت اشپز خونه رفتم ...
ا/ت= سلامممم...بیدار شدی ...
یونجون = سلام پرنسسم ...صبحونه برات اماده کردم ...
ا/ت = اووو...چی اماده کردی ...
یونجون = پینکیک و نون و مربای توت فرنگی ...
ا/ت = عزیزم ...من که تند تند میام پیشت اصلا لازم نبود انقدر چیز میز درست کنی ...فقط باید زود بخوریم من برم خونه داداشم شک نکنه ...
یونجون = دیشب به چه بهونه ای اومدی اینجا ....
ا/ت = به داداشم گفتم میرم خونه ی یونا ...اونم منو برد گذاشت جلو در خونه ی یونا ...بعد یونا هم منو اورد اینجا ...
یونجون = نظرت چیه باند مافیایی بزنیم تو من بشم رییس مافیا تو هم بشو ملکه ی قصرم ...
ا/ت = باشه حالا ...انقدر شلوغش...//حرف ا/ت با احساس حالت تهوع نصفه موند ...ا/ت بدو بدو رفت سمت دستشویی ...و بعد از اینکه برگشت یونجون با نگرانی رفت سمت ا/ت ///
یونجون = ا/ت ..خوبی ...چی شد ...
ا/ت = بوی چی میاد ...فک کنم تخم مرغه اره ....
یونجون = زدم به پنکیک ...
ا/ت = ///دوباره حالش بد میشه ///
یونجون= ا/ت مطمعنی حالت خوبه ...میخوای بریم بیمارستان ...
ا/ت = نه لازم نی...// دوباره حرفش با فکری که به ذهنش رسید نصفه میمونه ...//ن...نه ...امکان نداره ...نباید اونی باشه که فکرشو میکنم ...
یونجون = چیزی شده ...
ا/ت = یونجون....هفته ی پیش که اومدم خونت ...اون شب ...
یونجون = خب ...
ا/ت = باید بریم ازمایشگاه ...
یونجون = یعنی امکان داره ح.ا.م.ل.ه باشی ....
ا/ت = مطمعن نیستم ...ولی ممکنه ..اگه اینطوری باشه ...چان منو میکشه
///یونجون و ا/ت میرن ازمایشگاه ...و جواب ازمایش مثبت میشه ...///
ا/ت = ی...ی..یونجون
یونجون = بابا شدممم //با ذوق //
ا/ت = اره عشقم ...//با لبخند استرسی //
یونجون = // ا/ت رو بغل میکنه و میچرخونه ///
ا/ت = ولی داداشم...چان ..چجوری به اون بگیم ....باید الان برم پیشش
یونجون =منم میام ..
ا/ت = نه...دیووونه ای ...اون بفهمه به خونت تشنه میشه...