قلدر جذاب پارت ۹ ❤
+ ولی خودمم خوابم برد .....
* فردا *
+ پاشدم لباسامو بایه هودی سفید بایه شلوار مشکی بگ عوض کردم موهامو بالا بستم هینا رو هم بیدار کردم به اونم لباس دادم دیگه بسه باید جلویه همه وایسم هینا رو هم میبرم دانشگاه .
+ دست هینا رو گرفتم و سمت دانشگاه رفتیم وارد شدیم همه با تعجب بهم نگاه میکردن واسم مهم نبود فهمیده بودم هینا ترسیده بغلش کردم اونم سرشو تو گردنم قایم کرد . رفتم کلاس نشستم رو میز هینارم کنارم گذاشتم یکم بعد استاد اومد با دیدن هینا خواست حرفی بزنه که با صدایه ترسناک و قیافه ی ترسناکم گفتم :
+ مشکلیه ؟
/ نه راحت باشید.
* بعد کلاس *
+ دست هینا رو گرفتم و بردم تو حیاط چون دستشویی داشت بردمش دستشویی ولی چند دقیقه گذشت اما هینا نیومد رفتم داخل همه جارو گشتم نبود با نگرانی رفتم و کل دانشگاه رو گشتم که دیدم پشت مدرسه مین هو میخواد رو هینا دست بلند کنه ولی کوک جلوش رو گرفته بود .
از زبان کوک :
داشتم به ویولت فکر میکردم که صدایه جیغ بچه اومد دیدم مین هو میخواد رویه بچه دست بلند کنه عصبی شدم درسته همه رو اذیت میکنم ولی پایه بچه وسطه رفتم جلو مین هو رو گرفتم و یه سیلی بهش زدم .
+ منم از موقعیت استفاده کردم و رفتم هینا رو بغل کردم و از اونجا دور شدم .
رفتم تو کلاس و از هینا میپرسیدم حالش خوبه یا نه که کوک اومد هینا پرید بغلش .
_ حالت خوبه فسقلی؟
♡ آره ممنون نجاتم دادی !
_ خواهش میکنم پرنسس .
♡ راستی اونی این آقا جذابه دوست پسرته؟
+ ن....
_ آره دوست پسرشم .
♡ اوه پس چرا تو جایه قبر مامان بابات میخوابی؟
تا جایی که فهمیدم انگار دوست پسرت پولداره !
+ ام ....
_ تازه اعتراف کردیم و قراره امشب بیاد .
وقتی با ویولت همچین کاری کردم خیلی پشیمون شدم فهمیدم عاشقش شدم ...
حالام مامان بابام مجبورم کردن مین هو رو دوست دخترم اعلام کنم پوفف وای میتونم ویولت رو دوست دخترم اعلام کنم . ( تو دلش )
♡ آخ جوووون .
+.....
ادامه دارد ......
* فردا *
+ پاشدم لباسامو بایه هودی سفید بایه شلوار مشکی بگ عوض کردم موهامو بالا بستم هینا رو هم بیدار کردم به اونم لباس دادم دیگه بسه باید جلویه همه وایسم هینا رو هم میبرم دانشگاه .
+ دست هینا رو گرفتم و سمت دانشگاه رفتیم وارد شدیم همه با تعجب بهم نگاه میکردن واسم مهم نبود فهمیده بودم هینا ترسیده بغلش کردم اونم سرشو تو گردنم قایم کرد . رفتم کلاس نشستم رو میز هینارم کنارم گذاشتم یکم بعد استاد اومد با دیدن هینا خواست حرفی بزنه که با صدایه ترسناک و قیافه ی ترسناکم گفتم :
+ مشکلیه ؟
/ نه راحت باشید.
* بعد کلاس *
+ دست هینا رو گرفتم و بردم تو حیاط چون دستشویی داشت بردمش دستشویی ولی چند دقیقه گذشت اما هینا نیومد رفتم داخل همه جارو گشتم نبود با نگرانی رفتم و کل دانشگاه رو گشتم که دیدم پشت مدرسه مین هو میخواد رو هینا دست بلند کنه ولی کوک جلوش رو گرفته بود .
از زبان کوک :
داشتم به ویولت فکر میکردم که صدایه جیغ بچه اومد دیدم مین هو میخواد رویه بچه دست بلند کنه عصبی شدم درسته همه رو اذیت میکنم ولی پایه بچه وسطه رفتم جلو مین هو رو گرفتم و یه سیلی بهش زدم .
+ منم از موقعیت استفاده کردم و رفتم هینا رو بغل کردم و از اونجا دور شدم .
رفتم تو کلاس و از هینا میپرسیدم حالش خوبه یا نه که کوک اومد هینا پرید بغلش .
_ حالت خوبه فسقلی؟
♡ آره ممنون نجاتم دادی !
_ خواهش میکنم پرنسس .
♡ راستی اونی این آقا جذابه دوست پسرته؟
+ ن....
_ آره دوست پسرشم .
♡ اوه پس چرا تو جایه قبر مامان بابات میخوابی؟
تا جایی که فهمیدم انگار دوست پسرت پولداره !
+ ام ....
_ تازه اعتراف کردیم و قراره امشب بیاد .
وقتی با ویولت همچین کاری کردم خیلی پشیمون شدم فهمیدم عاشقش شدم ...
حالام مامان بابام مجبورم کردن مین هو رو دوست دخترم اعلام کنم پوفف وای میتونم ویولت رو دوست دخترم اعلام کنم . ( تو دلش )
♡ آخ جوووون .
+.....
ادامه دارد ......
۳.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.