بازیگر p4
ربکا در حالی که صورت کبود از ضربات سنگین رئیسش را زیر کرم پودر مخفی میکرد زیر لب ناله میکرد
"دختر ببین با خودت چیکار کردی؟"
مادرش با چهره ای ناراحت و کلافه داخل چهارچوب در نگاهش میکند
لبخندی شیرین میزند و گونه ی او را بوسه میزند
"عیبی نداره مامان،تو میدونی من نمیزارم بقیه به ناحق نابودم کنن!" Rebecca
موهای بلوندش را روی شانه های ظریفش پخش کرد
"و امشب تقاص سنگینی پس میده!" Rebecca
مادرش با بغض چهره اش را از نظر میگذراند
"مراقب خودت باش ربکا،خواهش میکنم!"
چشم هایش مهربان میشود
"چشم فرشته ی من،مراقبم!" Rebecca
کت خز را روی شانه هایش می اندازد و به سمت در میرود
داخل ماشین هان سو(رئیس ) می نشیند و سلام آهسته ای را ادا میکند
"خیلی زیبا شدی !" Han so
نیمچه لبخندی بر لب می آورد
"متشکرم!"Rebecca
ماشین حرکت می کند
به سیستم آخرین مدل ماشین خیره میشود که هان سو لبخند جذابی بر لب می آورد
"خوبه مگه نه؟" Han so
"البته!" Rebecca
مکالمه تمام میشود و هر از گاهی صدای گلو صاف کردن هان سو این سکوت را می شکست
"رسیدیم" Han so
با هم وارد میشوند،چشمانش با دیدن فضای بزرگ و دختر های ناجور گرد میشود
"ولی اینجا که ..." Rebecca
هان سو خونسرد او را نگاه می کند
"اونا ربطی به من ندارن،بقیه شرکا آوردن!" Han so
گوشه ای کز می کند
از لمس هان سو عصبی بود،دوست نداشت حتی بازو هایش را لمس کند
"از جناب هان سو دعوت می کنیم که با پارتنرشون روی سن بیاند"
دستش را سمت ربکا دراز می کند
"لیدی؟" Han so
به اجبار لبخند میزند و دستش را می فشارد
یونگی از دور آنها را تماشا می کند و پوزخند میزند
"پس کار خودشو کرده تا اخراج نشه!" yoongi
ویسکی را سر می کشد و به رقص بی نظیر ربکا خیره میشود، البته فقط ربکا!
"حالم ازت بهم میخوره که انقدر دروغگویی!" yoobgi
و پلک هایش را بست
ربکا تمام مدت زیر چشمی یونگی را تماشا میکرد و همزمان میرقصید
با دست بقیه از هم جدا شدن و به نقطه ی اول باز گشتند اما ربکا با گفتن "میرم دستشویی " به دنبال یونگی رفت
خوشبختانه یونگی دور از دید نشسته بود و ربکا مطمئن بود کسی به او شک نمی کند
مقابلش نشست،به چهره ی سفیدش خیره شد
"یونگی؟" Rebecca
خمار نگاهش کرد
"حالت خوبه؟" Rebecca
اما او خوب نبود،دلش برای خوابیدن لک زده بود!
"احیانا نباید توی بغل رئیس جون باشی ربکای عزیزم؟"yoongi
"دختر ببین با خودت چیکار کردی؟"
مادرش با چهره ای ناراحت و کلافه داخل چهارچوب در نگاهش میکند
لبخندی شیرین میزند و گونه ی او را بوسه میزند
"عیبی نداره مامان،تو میدونی من نمیزارم بقیه به ناحق نابودم کنن!" Rebecca
موهای بلوندش را روی شانه های ظریفش پخش کرد
"و امشب تقاص سنگینی پس میده!" Rebecca
مادرش با بغض چهره اش را از نظر میگذراند
"مراقب خودت باش ربکا،خواهش میکنم!"
چشم هایش مهربان میشود
"چشم فرشته ی من،مراقبم!" Rebecca
کت خز را روی شانه هایش می اندازد و به سمت در میرود
داخل ماشین هان سو(رئیس ) می نشیند و سلام آهسته ای را ادا میکند
"خیلی زیبا شدی !" Han so
نیمچه لبخندی بر لب می آورد
"متشکرم!"Rebecca
ماشین حرکت می کند
به سیستم آخرین مدل ماشین خیره میشود که هان سو لبخند جذابی بر لب می آورد
"خوبه مگه نه؟" Han so
"البته!" Rebecca
مکالمه تمام میشود و هر از گاهی صدای گلو صاف کردن هان سو این سکوت را می شکست
"رسیدیم" Han so
با هم وارد میشوند،چشمانش با دیدن فضای بزرگ و دختر های ناجور گرد میشود
"ولی اینجا که ..." Rebecca
هان سو خونسرد او را نگاه می کند
"اونا ربطی به من ندارن،بقیه شرکا آوردن!" Han so
گوشه ای کز می کند
از لمس هان سو عصبی بود،دوست نداشت حتی بازو هایش را لمس کند
"از جناب هان سو دعوت می کنیم که با پارتنرشون روی سن بیاند"
دستش را سمت ربکا دراز می کند
"لیدی؟" Han so
به اجبار لبخند میزند و دستش را می فشارد
یونگی از دور آنها را تماشا می کند و پوزخند میزند
"پس کار خودشو کرده تا اخراج نشه!" yoongi
ویسکی را سر می کشد و به رقص بی نظیر ربکا خیره میشود، البته فقط ربکا!
"حالم ازت بهم میخوره که انقدر دروغگویی!" yoobgi
و پلک هایش را بست
ربکا تمام مدت زیر چشمی یونگی را تماشا میکرد و همزمان میرقصید
با دست بقیه از هم جدا شدن و به نقطه ی اول باز گشتند اما ربکا با گفتن "میرم دستشویی " به دنبال یونگی رفت
خوشبختانه یونگی دور از دید نشسته بود و ربکا مطمئن بود کسی به او شک نمی کند
مقابلش نشست،به چهره ی سفیدش خیره شد
"یونگی؟" Rebecca
خمار نگاهش کرد
"حالت خوبه؟" Rebecca
اما او خوب نبود،دلش برای خوابیدن لک زده بود!
"احیانا نباید توی بغل رئیس جون باشی ربکای عزیزم؟"yoongi
- ۳۱.۷k
- ۲۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط