وقتی مربی شنا هستی..
تو مربی شنا بودی..
تو چه به مرد چه زن اموزش میدادی
ولی امروز تعطیلی بود
و کاری نداشته ولی یه کلاس خصوصی داشتی که باید به یه تازه کار یاد میدادی...
امروز اصلا حصلش رو نداشتی
ولی چاره ای هم نداشتی با چند ساعتی که طول کشید اماده شی و برسی به محل کاریت حداقل یه ساعت نیم گذشت..
هرگاه رسیدی کسی رو ندیدی شروع به غرغر کردی..
*این مرتیکه هنوز خودش نرسیده الکی وقت منو گرفته اصلا حال این یکی رو ندارم و.. میخواستی ادامه بدی ولی با دیدن مرد مقابلت ساکت شدی
فقط محو اون چشمای ستاره ای مرد شدی...
مرد با لبخندی دلنشینی
نگاهت میکرد و لب زد_: فکر نمیکردم یه مربی اینقدر بتونه درمورد..
دانش اموزش بد بگه خانم ات...
فقط ساکت بودی و به اون چشمای ستاره ای مرد نگاه میکردی
*فکر کنم دلباخته تو شدم
همین حرفت کافی بود تا بفهمی چه اشتباهی کردی میخواستی بهش توضیح بدی که سوتفاهم نشه ولی با دیدن مرد که خجالت کشیده وقرمز شده و به شدت کیوته
قلبت لرزید...
دست مردو گرفتی و با نگاه به اون چشمای زیبا ازش درخواست کردی
که برین تو استخر وچندتا چیز درمورد استخر و شنا بهش توضیح دادی و یاد دادی
وقتش بود که برین داخل استخر
رفتی لباستو عوض کردی و لباس شنا پوشیدی وارد استخر شدی
و مرد هم وارد استخر شد میخواستی چندتا چیز بهش بگی
ولی با گرفتن کمرت و چسبیدن بدنت به خودش تعجب کردی
و مدام بهش میگفتی که داره چیکار میکنه انگار اون مرد اون مرد نبود
و با چشمایی خمار بهت نگاهی انداخت و تمام اجزای صورتت رو برنداز کرد
و لب زد _: کاری میکنم که مال خود خودم باشی و بوسه ای کیس ذو لبات گذاشت و رو گردنت و بیشتر اعضای بدنت مارک گذاشت و رفت سراغ پایین تنت و خصوصی ترین جای بدنت رو لمس میکنه و ناله ای میکنی..
تو چه به مرد چه زن اموزش میدادی
ولی امروز تعطیلی بود
و کاری نداشته ولی یه کلاس خصوصی داشتی که باید به یه تازه کار یاد میدادی...
امروز اصلا حصلش رو نداشتی
ولی چاره ای هم نداشتی با چند ساعتی که طول کشید اماده شی و برسی به محل کاریت حداقل یه ساعت نیم گذشت..
هرگاه رسیدی کسی رو ندیدی شروع به غرغر کردی..
*این مرتیکه هنوز خودش نرسیده الکی وقت منو گرفته اصلا حال این یکی رو ندارم و.. میخواستی ادامه بدی ولی با دیدن مرد مقابلت ساکت شدی
فقط محو اون چشمای ستاره ای مرد شدی...
مرد با لبخندی دلنشینی
نگاهت میکرد و لب زد_: فکر نمیکردم یه مربی اینقدر بتونه درمورد..
دانش اموزش بد بگه خانم ات...
فقط ساکت بودی و به اون چشمای ستاره ای مرد نگاه میکردی
*فکر کنم دلباخته تو شدم
همین حرفت کافی بود تا بفهمی چه اشتباهی کردی میخواستی بهش توضیح بدی که سوتفاهم نشه ولی با دیدن مرد که خجالت کشیده وقرمز شده و به شدت کیوته
قلبت لرزید...
دست مردو گرفتی و با نگاه به اون چشمای زیبا ازش درخواست کردی
که برین تو استخر وچندتا چیز درمورد استخر و شنا بهش توضیح دادی و یاد دادی
وقتش بود که برین داخل استخر
رفتی لباستو عوض کردی و لباس شنا پوشیدی وارد استخر شدی
و مرد هم وارد استخر شد میخواستی چندتا چیز بهش بگی
ولی با گرفتن کمرت و چسبیدن بدنت به خودش تعجب کردی
و مدام بهش میگفتی که داره چیکار میکنه انگار اون مرد اون مرد نبود
و با چشمایی خمار بهت نگاهی انداخت و تمام اجزای صورتت رو برنداز کرد
و لب زد _: کاری میکنم که مال خود خودم باشی و بوسه ای کیس ذو لبات گذاشت و رو گردنت و بیشتر اعضای بدنت مارک گذاشت و رفت سراغ پایین تنت و خصوصی ترین جای بدنت رو لمس میکنه و ناله ای میکنی..
۵۴۲
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.