lovelly killer last part 2
ا/ت ویو:
سعی کردم از تخت بلند شم نمیتونستم جیغ میزدم ولی صدایی بیرون نمیومد هنوز هیچ جا رو نمیدیدم و نمیتونستم حرکت کنم
ولی صداها رو میشنیدم ....
جیمین بود ...
حس میکردم دستمو گرفته...میشنیدم گریه میکنه...داشت چی میگفت؟
_ا/ت خواهش میکنم...لطفا بیدار شو...دیگه بسه...یه ماهه دوباره اینجا خوابیدی....نزدیک یه ساله اینجایی...منو نجات دادیو دوباره از پیشم رفتی؟؟
چرا اینقدر خودخواهی؟؟
چرا منو ترک کردی ا/ت؟؟
خواهش میکنم بیدار شو...دیگه بسه...چقدر میخوای بخوابی لنتی؟....داری دیوونم میکنی ا/ت....قشنگم....کیوتم.....لطفا بیدار شو...خواهش میکنم....قرار بود باهم یه زندگیه قشنگ بسازیم چی شد پس؟؟
میدونی از یه ماه قبل میتونستیم زندگیمونو شروع کنیم؟؟
من بدون تو نمیتونم ا/ت ....خواهش میکنم...
خوبه...زندس...حالش خوبه ....تبرعه شده...ولی...توانایی پاشدنو ندارم...ببخشید جیمینی...
و دوباره صدای کر کننده ی مانیتور و باز هم تلاش پرستارا و گریه های جیمین
حالا ا/ت باید انتخاب میکرد...برگرده یا بره!
نور سفیدی میدید که به سمت بزرگ ترین دشتی که تا الان دیده بود میرفت...پره درخت ...گل ...پروانه!
ولی جیمین توش نبود!
پس ...پس برگشت...و اینبار بهوش اومد
~چند ساعت بعد~
+جیمینن شییی من خوبم دیگهه بسهه اینقدر گریه نکنن خواهش میکنمم
همه اشکاتو تموم کردیی
_دست خودم نیستتتت....کیوتم اگه چیزیت میشد چی؟؟چیکار میکردم ها؟...چرا منو نجات دادی وقتی خودت هنو خوب نبودییی؟؟
+دیگه تموم شد جیمیینیی ۵۰۰ بار این سوالا رو ازم پرسیدییی من الان خوبمم*دستشو گرفتم
خوب خوبم...دیگه ترکت نمیکنمم...بخاطر تو از اون دشت خوشگل گذشتم و اومدم تو این دنیای کثیففف
_*خندید
اره...اره راست میگی...ببخشید...*اشکاشو پاک کرد و ا/ت رو بغل کرد
~سالها بعد~
راوی ویو:
جیمین شغل پیدا کرده بود
کار میکرد و ا/ت هم باردار بود
یه دختر خوشگل
همینطور یه پسر خوشگل به اسم هیونجین که الان ۲ سالش بود...
خونه ی خوبی داشتن توی یه باغ بزرگ
این باغ از مادربزرگ جیمین بهش رسیده بود تنها کسی که جیمینو دوست داشت
سوجون دستگیر شده بود
ا/ت الان دیگه خوب خوب بود
و همه چی داشت خوب میگذشت
این عجیب بود...خوب بودن همه چی...
کسی چه میدونست ؟ شاید یهو همه چی تغییر میکرد...
ولی فعلا که همه چیز خوب بود....
(صدای تیر)
نه مثل اینکه دوباره داره شروع میشه
از پشت درختا چهره ی سوجونو دیدم
نه این واقعیت نداره!!
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
پایان.
سعی کردم از تخت بلند شم نمیتونستم جیغ میزدم ولی صدایی بیرون نمیومد هنوز هیچ جا رو نمیدیدم و نمیتونستم حرکت کنم
ولی صداها رو میشنیدم ....
جیمین بود ...
حس میکردم دستمو گرفته...میشنیدم گریه میکنه...داشت چی میگفت؟
_ا/ت خواهش میکنم...لطفا بیدار شو...دیگه بسه...یه ماهه دوباره اینجا خوابیدی....نزدیک یه ساله اینجایی...منو نجات دادیو دوباره از پیشم رفتی؟؟
چرا اینقدر خودخواهی؟؟
چرا منو ترک کردی ا/ت؟؟
خواهش میکنم بیدار شو...دیگه بسه...چقدر میخوای بخوابی لنتی؟....داری دیوونم میکنی ا/ت....قشنگم....کیوتم.....لطفا بیدار شو...خواهش میکنم....قرار بود باهم یه زندگیه قشنگ بسازیم چی شد پس؟؟
میدونی از یه ماه قبل میتونستیم زندگیمونو شروع کنیم؟؟
من بدون تو نمیتونم ا/ت ....خواهش میکنم...
خوبه...زندس...حالش خوبه ....تبرعه شده...ولی...توانایی پاشدنو ندارم...ببخشید جیمینی...
و دوباره صدای کر کننده ی مانیتور و باز هم تلاش پرستارا و گریه های جیمین
حالا ا/ت باید انتخاب میکرد...برگرده یا بره!
نور سفیدی میدید که به سمت بزرگ ترین دشتی که تا الان دیده بود میرفت...پره درخت ...گل ...پروانه!
ولی جیمین توش نبود!
پس ...پس برگشت...و اینبار بهوش اومد
~چند ساعت بعد~
+جیمینن شییی من خوبم دیگهه بسهه اینقدر گریه نکنن خواهش میکنمم
همه اشکاتو تموم کردیی
_دست خودم نیستتتت....کیوتم اگه چیزیت میشد چی؟؟چیکار میکردم ها؟...چرا منو نجات دادی وقتی خودت هنو خوب نبودییی؟؟
+دیگه تموم شد جیمیینیی ۵۰۰ بار این سوالا رو ازم پرسیدییی من الان خوبمم*دستشو گرفتم
خوب خوبم...دیگه ترکت نمیکنمم...بخاطر تو از اون دشت خوشگل گذشتم و اومدم تو این دنیای کثیففف
_*خندید
اره...اره راست میگی...ببخشید...*اشکاشو پاک کرد و ا/ت رو بغل کرد
~سالها بعد~
راوی ویو:
جیمین شغل پیدا کرده بود
کار میکرد و ا/ت هم باردار بود
یه دختر خوشگل
همینطور یه پسر خوشگل به اسم هیونجین که الان ۲ سالش بود...
خونه ی خوبی داشتن توی یه باغ بزرگ
این باغ از مادربزرگ جیمین بهش رسیده بود تنها کسی که جیمینو دوست داشت
سوجون دستگیر شده بود
ا/ت الان دیگه خوب خوب بود
و همه چی داشت خوب میگذشت
این عجیب بود...خوب بودن همه چی...
کسی چه میدونست ؟ شاید یهو همه چی تغییر میکرد...
ولی فعلا که همه چیز خوب بود....
(صدای تیر)
نه مثل اینکه دوباره داره شروع میشه
از پشت درختا چهره ی سوجونو دیدم
نه این واقعیت نداره!!
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
پایان.
۱۰.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.