-تکپارتی-`انتخاب`
درخواستیه .
از کتابی حرف زدن خوشم نمیاد ولی اینجا راوی کتابی حرف میزنه .
*****
+ خب...واقن نمیدونم باید ... هوففف . من نمیتونم انقد راحت اعتماد کنم . اگ خیانت کنه بم میمیرم .
×چیزی که آدمیزاد رو میکُشه، حسرته،نه خیانت.حسرتِ جاهایی که نرفته،
کاراییکه نکرده، حرفایی که نگفته.
حسرتِ آدمی که دیگه تکرار نمیشه و هیچکاری واسه نِگهداشتنش نکرده!اگه دوسش داری قبولش کن حسرت بودن باش میمونه رو دلت .
〄 پارک `بغلم کن`*این پارکه تو همه فیکای پیج قبلیم بود🕶* `ساعت:⁷ عصر`
سرد،اماملایم،تاریک،اماپرنور،فضای پارک اینگونه بود .
دخترک با نیمبوتهای مشکی،همراه با یک شلوار جین و بافتِ قندِ سوخته رنگ،با کتِ چرمی روی نیمکت خرمایی رنگ پارک نشسته بود .
عجیب بود . او هیچوقت ... سعی کرد افکارش را کنار بزند .
بالاخره،بعد از مدتی ب نظر کوتاه دوان دوان رسید :
_*نفس-نفس*ببخشید...* نفس-نفس*برام ...کار پیش اومد .
+ اشکال نداره برا همه پیش میاد*لبخند
_هوففف...*میشینه رو نیمکت
_خب...جوابم؟
+ انقد عاد...
_یلحظه ..فقط... میخوام بگم ... خیلی دوستت دارم . انقد دوست دارم که خودمم نمی دونم چقد دوست دارم.مثلا با خودم فکر می کنم دریا چجوری حساب موج هاشو داره؟ پاییز از کجا می خواد بدونه هربار چنتا برگاز دست می ده؟بارون از کجا می خواد بفهمه چن قطره باریده؟و من باید چجوری بگم چقدر دوست دارم؟
+ جیمینا...اگ قبول کنم.... بم ... بم قول میدی؟
_چ قولی پرنسس؟
+ بیا بهم قول بدیم هیچوقت همو تنها نزاریم، من بدونِ تو نمیتونم بینِ آدما دووم بیارم، میشه توام بدونِ من نتونی؟ میشه؟
آره من نمیتونم وقتی بغض میکنم بغلت نباشه که آرومم کنه، نمیتونم وقتی میخوام بیام از اتفاقای اونروزم بگم ببینم نیستی و باز تنها بمونم، نمیتونم وقتی تو حال بدیام بهت فکر میکنم تا لبخند بشی رو لبام یادم بیاد که دیگه نیستی، که دیگه ندارمت؛ وقتی هرشب به صدات گوش میدم دوباره یادم بیاد که دیگه ندارم صداتو، دیگه برایِ من نیست صدای نازت، به قولِ (...) :
- سر ِ وقتی از صدات خالی میشه از فکرای بد پر میشه، از نفرت پر میشه...
من نمیخوام جای اون همه عشق و علاقهم نسبت به تو نفرت بشینه، جای صدات تو سرم نفرت بشینه نمیخوام تمام رویاهایی که باتو ساختم بشه یه جنگل که تبدیل به خاکستر شده، نمیخوام زندگیمونو، روزای خوبمونو با رفتنت ببری تا همیشه بمون پیشم؛ باشه؟
نزار این کابوسِ لعنتی به حقیقت بپیونده بنفشِ من . نز..
اما حرفِ او با بوسه ای ب تکامل رسید .
پس از لحظاتی از یکدیگر جدا شدند :
_بهت قول میدم پرنسس .من با تو حس خوبی دارم ، کنارت خودمم و لازم نیست چیزی رو تغیر بدم . چرا باید ولت کنم ؟
نمیدونم فقط ....
یک بوسه ، قلبهای متعلق بهم؟خوشی پایداره؟
*****
نظر؟🫠🫧
از کتابی حرف زدن خوشم نمیاد ولی اینجا راوی کتابی حرف میزنه .
*****
+ خب...واقن نمیدونم باید ... هوففف . من نمیتونم انقد راحت اعتماد کنم . اگ خیانت کنه بم میمیرم .
×چیزی که آدمیزاد رو میکُشه، حسرته،نه خیانت.حسرتِ جاهایی که نرفته،
کاراییکه نکرده، حرفایی که نگفته.
حسرتِ آدمی که دیگه تکرار نمیشه و هیچکاری واسه نِگهداشتنش نکرده!اگه دوسش داری قبولش کن حسرت بودن باش میمونه رو دلت .
〄 پارک `بغلم کن`*این پارکه تو همه فیکای پیج قبلیم بود🕶* `ساعت:⁷ عصر`
سرد،اماملایم،تاریک،اماپرنور،فضای پارک اینگونه بود .
دخترک با نیمبوتهای مشکی،همراه با یک شلوار جین و بافتِ قندِ سوخته رنگ،با کتِ چرمی روی نیمکت خرمایی رنگ پارک نشسته بود .
عجیب بود . او هیچوقت ... سعی کرد افکارش را کنار بزند .
بالاخره،بعد از مدتی ب نظر کوتاه دوان دوان رسید :
_*نفس-نفس*ببخشید...* نفس-نفس*برام ...کار پیش اومد .
+ اشکال نداره برا همه پیش میاد*لبخند
_هوففف...*میشینه رو نیمکت
_خب...جوابم؟
+ انقد عاد...
_یلحظه ..فقط... میخوام بگم ... خیلی دوستت دارم . انقد دوست دارم که خودمم نمی دونم چقد دوست دارم.مثلا با خودم فکر می کنم دریا چجوری حساب موج هاشو داره؟ پاییز از کجا می خواد بدونه هربار چنتا برگاز دست می ده؟بارون از کجا می خواد بفهمه چن قطره باریده؟و من باید چجوری بگم چقدر دوست دارم؟
+ جیمینا...اگ قبول کنم.... بم ... بم قول میدی؟
_چ قولی پرنسس؟
+ بیا بهم قول بدیم هیچوقت همو تنها نزاریم، من بدونِ تو نمیتونم بینِ آدما دووم بیارم، میشه توام بدونِ من نتونی؟ میشه؟
آره من نمیتونم وقتی بغض میکنم بغلت نباشه که آرومم کنه، نمیتونم وقتی میخوام بیام از اتفاقای اونروزم بگم ببینم نیستی و باز تنها بمونم، نمیتونم وقتی تو حال بدیام بهت فکر میکنم تا لبخند بشی رو لبام یادم بیاد که دیگه نیستی، که دیگه ندارمت؛ وقتی هرشب به صدات گوش میدم دوباره یادم بیاد که دیگه ندارم صداتو، دیگه برایِ من نیست صدای نازت، به قولِ (...) :
- سر ِ وقتی از صدات خالی میشه از فکرای بد پر میشه، از نفرت پر میشه...
من نمیخوام جای اون همه عشق و علاقهم نسبت به تو نفرت بشینه، جای صدات تو سرم نفرت بشینه نمیخوام تمام رویاهایی که باتو ساختم بشه یه جنگل که تبدیل به خاکستر شده، نمیخوام زندگیمونو، روزای خوبمونو با رفتنت ببری تا همیشه بمون پیشم؛ باشه؟
نزار این کابوسِ لعنتی به حقیقت بپیونده بنفشِ من . نز..
اما حرفِ او با بوسه ای ب تکامل رسید .
پس از لحظاتی از یکدیگر جدا شدند :
_بهت قول میدم پرنسس .من با تو حس خوبی دارم ، کنارت خودمم و لازم نیست چیزی رو تغیر بدم . چرا باید ولت کنم ؟
نمیدونم فقط ....
یک بوسه ، قلبهای متعلق بهم؟خوشی پایداره؟
*****
نظر؟🫠🫧
۳۰.۷k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.