پارت 74
جیمین :باشه؛ اما اگه اتفاقی افتاد هم برای خودت هم جوجه بهم
خبر بده!
»چشم«ی گفتم که گوشیش زنگ خورد؛ آروم برش داشت و
جواب داد:
جیمین: بله؟
توی یه حالت جذاب بود؛ دست راستش گوشی و دست چپش رو
به پنجره تکیه داده و فرمون رو گرفته بود.
جیمین :حتما، خب تو آدرس بفرست من هم میام!
... -
جیمین: باشه، بای.
قطع کرد که کنجکاو پرسیدم:
ت :کی بود؟
گوشی رو روی داشبرد پرت کرد و گفت:
جیمین: سوجون؛ همون پسر توی کلاس.
ت:آهان، میشناسم.
جیمین:گفت باید هم رو ببینیم، کار واجبی داره.
ت:راستی ماشینم کجاست؟
جیمین:به خاطر تصادف آسیب دیده، فکر کنم پلیس توقیف کرده.
ت: اوه
جیمین : نگران نباش! خودم حلش میکنم، تعمیرگاه هم می برمش.
ت: برای بوسان با چی میریم؟
جیمین: اتوبوس
سری تکون دادم که جلوی در خونمون نگه داشت و درست
همون لحظه، ماشین جک هم در خونهی ما پارک شد؛ اخمهای
جمع شده جیمین نشونهی خوبی نبود، آروم گفتم:
ت:خب، من برم تا جک دردسر درست نکرده.
غرید:
جیمین: غلط میکنه، مگه کیه؟
ت: جیمینفقط کافیه به بابا بگه تا یه ماجرای دیگه شروع شه.
جیمین: با بابا حرف میزنم تا واسهی خواستگاری اقدام کنیم.
ت:خب، بای.
جیمین: بای.
از ماشین پیاده شدم، به سمت در خونه رفتم و جیمین هم رفت؛
نیما سمتم اومد که سریع زنگ رو زدم اما بهم رسید و گفت:
جک :این کی بود تو رو رسوند؟
تند و خشمگین گفتم:
ت:به تو چه؟ هان؟ به تو چه؟
جک:درست صحبت کن ت! به من همه چه.
خبر بده!
»چشم«ی گفتم که گوشیش زنگ خورد؛ آروم برش داشت و
جواب داد:
جیمین: بله؟
توی یه حالت جذاب بود؛ دست راستش گوشی و دست چپش رو
به پنجره تکیه داده و فرمون رو گرفته بود.
جیمین :حتما، خب تو آدرس بفرست من هم میام!
... -
جیمین: باشه، بای.
قطع کرد که کنجکاو پرسیدم:
ت :کی بود؟
گوشی رو روی داشبرد پرت کرد و گفت:
جیمین: سوجون؛ همون پسر توی کلاس.
ت:آهان، میشناسم.
جیمین:گفت باید هم رو ببینیم، کار واجبی داره.
ت:راستی ماشینم کجاست؟
جیمین:به خاطر تصادف آسیب دیده، فکر کنم پلیس توقیف کرده.
ت: اوه
جیمین : نگران نباش! خودم حلش میکنم، تعمیرگاه هم می برمش.
ت: برای بوسان با چی میریم؟
جیمین: اتوبوس
سری تکون دادم که جلوی در خونمون نگه داشت و درست
همون لحظه، ماشین جک هم در خونهی ما پارک شد؛ اخمهای
جمع شده جیمین نشونهی خوبی نبود، آروم گفتم:
ت:خب، من برم تا جک دردسر درست نکرده.
غرید:
جیمین: غلط میکنه، مگه کیه؟
ت: جیمینفقط کافیه به بابا بگه تا یه ماجرای دیگه شروع شه.
جیمین: با بابا حرف میزنم تا واسهی خواستگاری اقدام کنیم.
ت:خب، بای.
جیمین: بای.
از ماشین پیاده شدم، به سمت در خونه رفتم و جیمین هم رفت؛
نیما سمتم اومد که سریع زنگ رو زدم اما بهم رسید و گفت:
جک :این کی بود تو رو رسوند؟
تند و خشمگین گفتم:
ت:به تو چه؟ هان؟ به تو چه؟
جک:درست صحبت کن ت! به من همه چه.
۵.۳k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.