گروگان عشق
پارت 12
.
.
.
-شک کردم و چون هیچی نمیگفت فتم سمتش بدنش یه ذره میلرزید فهمیدم ترسیده خیلی هم ترسیده... انگار به خاطر داد هایی که میزدم وحشت کرده گفتم:ماوی تو ازم ترسیدی؟ چیزی نگفت بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم تکون نمیخورد ولی بدنش یه ذره سرد بود دستشو گرفتم و رفتیم پایین انگار همه رفته بودن ولی یه برگه روی میز بود برش داشتم روش نوشته بود:هیونگ ما بخاطر اینکه شما تنها باشید یه چند روزی میریم سفر خوش بگذره
+لام تا کام حرف نمیزدم ولی اون یه جوری رفتار میکرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده
-رفتم سمتش که اون با هر قدمم به عقب میرفت گفتم:نمیدونم چی بگم متاسفم که باعث شدم ازم دور بشی دست خودم نبود اون هیچی نگفت انقدر رفتم سمتش که بین منو دیوار گیر افتاده خواست از کنارم رد شه که
ببخشید این پارت کمه متاسفم ممم😶🌫️💜🙁😘
.
.
.
-شک کردم و چون هیچی نمیگفت فتم سمتش بدنش یه ذره میلرزید فهمیدم ترسیده خیلی هم ترسیده... انگار به خاطر داد هایی که میزدم وحشت کرده گفتم:ماوی تو ازم ترسیدی؟ چیزی نگفت بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم تکون نمیخورد ولی بدنش یه ذره سرد بود دستشو گرفتم و رفتیم پایین انگار همه رفته بودن ولی یه برگه روی میز بود برش داشتم روش نوشته بود:هیونگ ما بخاطر اینکه شما تنها باشید یه چند روزی میریم سفر خوش بگذره
+لام تا کام حرف نمیزدم ولی اون یه جوری رفتار میکرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده
-رفتم سمتش که اون با هر قدمم به عقب میرفت گفتم:نمیدونم چی بگم متاسفم که باعث شدم ازم دور بشی دست خودم نبود اون هیچی نگفت انقدر رفتم سمتش که بین منو دیوار گیر افتاده خواست از کنارم رد شه که
ببخشید این پارت کمه متاسفم ممم😶🌫️💜🙁😘
۵.۷k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.