زندگی رویایی:پارت ۷۱
زندگی رویایی:پارت ۷۱
چند مین گذشت که ایدا زنگ زد جواب دادم
÷سلام
+سلام..حال سان ها خوبه
÷ا.ت داداشم خیلی روانی شده...
+بعد دوسال تازه یاد من افتاد
÷نمیدونم ولی انگار میدونست منو جیمین میدونیم کجایی
+چطور
÷(تعریف کرد ماجرای پارت ۶۹ رو )
+باورم نمیشه..اگه...اگه من بیام..سول..سول..
÷آروم باش اون از وجود سول خبر نداره
÷ولی لطفا سان ها بهت نیاز داره به عنوان خاله لطفا بیا
+نمیدونم
÷لطفا
+ایدا من...
یهویی سول گریه کرد
+سول داره گریه میکنه باید برم
÷وایسا...
گوشی رو قطع کردم و سول رو تو بغلم گرفتم
+هوووششش مامانی اینجان
کم کم ساکت شد..ولی چرا گریه میکرد
دستمو گذاشتم رو پیشونیش داغ بود
+سول سول
بدو از اتاق آمدم بیرون
+اوپاا...جیمین..
جیمین رو مبل خوابیده بود
+اوپا اوپا
~هوومم
+اوپا پاشو سول تب داره
~چی (پرید)
~چرا...چیشده... بیا بریم دکتر
مستقیم از خونه آمدیم بیرون و سوار ماشینم شدیم
+بدو داره از تب میسوزه
چیزی نگف و با سرعت حرکت کرد
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
دکتر:چیزی نیست نگران نباشید..این سرما خوردگی برا بچه ها طبیعیه..چون در حال رشدن..نگران نباشید..
+خیلی ممنونم (تعظیم)
دکتر:کاری نکردم وظیفمه
■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■
سوار ماشین شدم جیمن هم سوار شد
~دیدی چیزی نیست
+خیلی نگرانش بودم
به سول نگاه انداختم که خواب بود
+ببخشید نصف شبی بیدارت کردم (ساعت "۱"بود)
~خواهرزادمه ها من نبرمش کی ببرتش
+ممنونم اوپا
فقط سرش رو تکون داد و ماشین رو روشن. کرد و حرکت کرد
~تصمیت چیه میری کره
+اوپا نمیدونم دو دلم برم یا نرم..نمیخوام جئون رو ببینم و سول رو ازم ببره
~این قدر غریبه شدین که از ددیت شد جئون
(خنده شیطونی )
+یاااا اوپا چه ربطی داره..ایششش
جیمین خندید
بعد چند مین رسیدم خونه پیاده شدم جیمین هم ماشین رو پارک کرد باهام رفتیم داخل
~وسایلات رو جمع کن
+چرا
~به نظرم بهتر تصمیم زندگیم همینه
+منظورت چیه؟؟؟
چند مین گذشت که ایدا زنگ زد جواب دادم
÷سلام
+سلام..حال سان ها خوبه
÷ا.ت داداشم خیلی روانی شده...
+بعد دوسال تازه یاد من افتاد
÷نمیدونم ولی انگار میدونست منو جیمین میدونیم کجایی
+چطور
÷(تعریف کرد ماجرای پارت ۶۹ رو )
+باورم نمیشه..اگه...اگه من بیام..سول..سول..
÷آروم باش اون از وجود سول خبر نداره
÷ولی لطفا سان ها بهت نیاز داره به عنوان خاله لطفا بیا
+نمیدونم
÷لطفا
+ایدا من...
یهویی سول گریه کرد
+سول داره گریه میکنه باید برم
÷وایسا...
گوشی رو قطع کردم و سول رو تو بغلم گرفتم
+هوووششش مامانی اینجان
کم کم ساکت شد..ولی چرا گریه میکرد
دستمو گذاشتم رو پیشونیش داغ بود
+سول سول
بدو از اتاق آمدم بیرون
+اوپاا...جیمین..
جیمین رو مبل خوابیده بود
+اوپا اوپا
~هوومم
+اوپا پاشو سول تب داره
~چی (پرید)
~چرا...چیشده... بیا بریم دکتر
مستقیم از خونه آمدیم بیرون و سوار ماشینم شدیم
+بدو داره از تب میسوزه
چیزی نگف و با سرعت حرکت کرد
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
دکتر:چیزی نیست نگران نباشید..این سرما خوردگی برا بچه ها طبیعیه..چون در حال رشدن..نگران نباشید..
+خیلی ممنونم (تعظیم)
دکتر:کاری نکردم وظیفمه
■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■
سوار ماشین شدم جیمن هم سوار شد
~دیدی چیزی نیست
+خیلی نگرانش بودم
به سول نگاه انداختم که خواب بود
+ببخشید نصف شبی بیدارت کردم (ساعت "۱"بود)
~خواهرزادمه ها من نبرمش کی ببرتش
+ممنونم اوپا
فقط سرش رو تکون داد و ماشین رو روشن. کرد و حرکت کرد
~تصمیت چیه میری کره
+اوپا نمیدونم دو دلم برم یا نرم..نمیخوام جئون رو ببینم و سول رو ازم ببره
~این قدر غریبه شدین که از ددیت شد جئون
(خنده شیطونی )
+یاااا اوپا چه ربطی داره..ایششش
جیمین خندید
بعد چند مین رسیدم خونه پیاده شدم جیمین هم ماشین رو پارک کرد باهام رفتیم داخل
~وسایلات رو جمع کن
+چرا
~به نظرم بهتر تصمیم زندگیم همینه
+منظورت چیه؟؟؟
۵.۰k
۰۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.