پسر عموی مغرور من~♡
پسر عموی مغرور من~♡
P33
ا.ت:بنال
پدربزرگ:فکر کنم آدم نباید با پدربزرگش اینطوری حرف بزنه
ا.ت:عاا سلام
پدربزرگ:سلام میخواستم بگم از فردا بیا شرکت دیگه میخوام شرکتو خودت بچرخونی
ا.ت:از فردا
پدربزرگ:آره
ا.ت:چشم کاری ندارین
پدربزرگ:نه فعلا
و قطع میکنه
ا.ت:اوففففففففف کی حوصله شرکتو داره
کجا بودیم خوب
ا.ت ویو
میخواستم ماشه رو بکشم که
چانگ:باشه بابا میگم فقط از من نشنیدی
ا.ت:خوب حالا
چانگ:همه ی بارهارو توی انباری عمارت جئون گزاشتم
ا.ت:یعنی اصل کاری جونگوک
چانگ:آره
ا.ت :میدونی من اونقدرا هم ساده نیستم پس برو به درک
و شلیک کردم که خونش همجا پاشید
ا.ت:هه
ا.ت ویو
از اتاق اومدم بیرون و به بادیگاردا گفتم برن با جنازشو یکاری کنن و رفتم توی اتاقم و زنگ زدم به مکس که بعد چندتا بوق جواب داد
مکس:الو سلام
ا.ت:سلام
مکس:چیکار کردی
ا.ت:کار چانگ تموم کردم
چانگ:یعنی چی کشتیش؟
ا.ت:آره الان پیش خداست نه نه پیش شیطانه(خنده)
چانگ:ا.ت تو چیکار کردی نباید میکشتیش
ا.ت:مکس تو وقتی این ماموریت رو به من سپردی باید میدونستی که من چیکار میکنم
مکس:از این ماموریت دست بکش
ا.ت:نه دیگه نشد تا الان دیگه جئون ا.ت جاسوس مخفی بهترین پلیس توی کل آسیا از یه ماموریت بدون اینکه پیروزی رو بدست بیاره دست بکشه
مکس:از من گفتن دیونه خانواده ی خودت عضو مافیان
ا.ت:من با خانواده ی خودم کاری ندارم
مکس:کاری نداری
ا.ت:نوچ باییی
و قطع میکنم
P33
ا.ت:بنال
پدربزرگ:فکر کنم آدم نباید با پدربزرگش اینطوری حرف بزنه
ا.ت:عاا سلام
پدربزرگ:سلام میخواستم بگم از فردا بیا شرکت دیگه میخوام شرکتو خودت بچرخونی
ا.ت:از فردا
پدربزرگ:آره
ا.ت:چشم کاری ندارین
پدربزرگ:نه فعلا
و قطع میکنه
ا.ت:اوففففففففف کی حوصله شرکتو داره
کجا بودیم خوب
ا.ت ویو
میخواستم ماشه رو بکشم که
چانگ:باشه بابا میگم فقط از من نشنیدی
ا.ت:خوب حالا
چانگ:همه ی بارهارو توی انباری عمارت جئون گزاشتم
ا.ت:یعنی اصل کاری جونگوک
چانگ:آره
ا.ت :میدونی من اونقدرا هم ساده نیستم پس برو به درک
و شلیک کردم که خونش همجا پاشید
ا.ت:هه
ا.ت ویو
از اتاق اومدم بیرون و به بادیگاردا گفتم برن با جنازشو یکاری کنن و رفتم توی اتاقم و زنگ زدم به مکس که بعد چندتا بوق جواب داد
مکس:الو سلام
ا.ت:سلام
مکس:چیکار کردی
ا.ت:کار چانگ تموم کردم
چانگ:یعنی چی کشتیش؟
ا.ت:آره الان پیش خداست نه نه پیش شیطانه(خنده)
چانگ:ا.ت تو چیکار کردی نباید میکشتیش
ا.ت:مکس تو وقتی این ماموریت رو به من سپردی باید میدونستی که من چیکار میکنم
مکس:از این ماموریت دست بکش
ا.ت:نه دیگه نشد تا الان دیگه جئون ا.ت جاسوس مخفی بهترین پلیس توی کل آسیا از یه ماموریت بدون اینکه پیروزی رو بدست بیاره دست بکشه
مکس:از من گفتن دیونه خانواده ی خودت عضو مافیان
ا.ت:من با خانواده ی خودم کاری ندارم
مکس:کاری نداری
ا.ت:نوچ باییی
و قطع میکنم
۱۷.۷k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.