وقتی میری بار پارت ۱۶
*پرش زمانی به بعد از صبحونه *
*جانکوک ویو *
ا.ت رفته بود بیرون منم رفتم تو اتاق کارم که یهو سانا زنگ زد
(علامتش ×)
×سلام عشقم
_چته؟
× عشقم انتظار ندارم باهام اینطوری حرف بزنی
_من عشق تو نیستم (داد)
× هر چی ا.ت کجاست؟
_به تو چه ؟
×هه پس نمیدونی اون با یه پسر بیرونه؟
_ چیی اگه حرف هات دروغ باشه می کشمت (داد)
×تو کافه ی ***** هست می تونی ببینی
*پایان مکالمه *
خیلی عصبی لباس پوشیدم رفتم سمت اون کافه
که دیدم بله ا.ت با اون نشسته و می خنده
رفتم یه چک زدم تو صورت
* ا.ت ویو *
امروز قرار بود با هیونجین در واقع دادشم که تو ژاپن درس می خوند برم بیرون و بعد بیارمش خونه و جانکوک رو سوپرایز کنم کلا ۱۵ دقیقه بود رسیده بودم و داشتم با هیونجین در مورد دانشگاهش حرف می زدم که یهو جانکوک اومد و یه چک زد تو صورت (علامت هیونجین ÷)
÷ به چه حقی رو خواهر من دست بلند می کنی مرتیکه
+ جانکوک چرا منو زدی
÷ میشناسیش
+ اره قرار بود سوپرایز باشه قیافش
_ این کیه ا.ت
+ قرار بود سوپرایز باشههه
÷ من داداشم ا.ت ام تو ژاپن بودم برای تحصیل رفته بودم و الان هم درسم تموم شده و برگشتم
_ من فکر کردم خیانت کردی
+ تو منو زدی
÷ (مشت می زنه تو صورت جونگ کوک ) ببین من سر خواهرم ۸ ماه زندان بودم خب؟ و سرش هم غیرتی ام (ا.ت رو بغل می کنه )
_ زن منه (ا.ت رو می کشه تو بغلش )
+ عاااا پشمکککک می خواممم
÷_ الان برات می گیرم (هم زمان)
+ داشت می رفت طرف پشمک که یهو افتاد بغل گارسون
(علامتش&)
+ ببخشید
(کوک و هیون غیرتی میان )
& ا.ت اشکالی نداره
÷_ اسمشو از کجا میدونی
+ حدود ۱ سال پیش یه آقا یه مزاحمم شده بود لیکسی کمکم کرد
_÷ اها
&(ا.ت رو بغل می کنه )
_÷ هوشش
+& چیه؟
_÷ نزدیک نشین
& ا.ت فک کنم خیلی روت غیرتی آن
+ هوم
& عا راستی اون روز یونجون حالت رو می پرسید
+ مرتیکه اشغال
÷_ کی هست اون؟
+ اکسم راستی فیلیکس (کیوت)
& جان
_÷ زیاد گرم نگیرید
+ فردا میای خونمونن؟ ( کیوت))
_÷ چرا اونوقت؟
+ما خوام پارتی بگیرم
& میام (چشمک می زنه )
_ ببین این زنمه ها خب ؟
+ بزار یه چیز دیگه رو هم روشن کنم من و اون باهم یه دزدی بزرگ انجام دادیم ( فیلیکس =بزرگترین مافیای اروپا، هیونجین و پدرش و ا.ت= بزرگترین مافیای کل دنیا ،کوک = بزرگترین مافیای آسیا)
÷ راستش قبل از تو بابای من و ا.ت می خواست ا.ت رو مجبور کنا که با فیلیکس ازدواج کنه
_ فعلا که با من ازدواج کرده
+ فیلیکس و هیونجین امروز میان خونمون و تا ۱ ماه می مونن
_ چی؟ باشه (عصبی) بریم
÷ ( ا.ت رو برآید بغل می کنه و میزاره تو ماشین خودش )
فیلیکس و کوک هم مجبور شدن با هم برن
............................................................................
یه نفر تا ۵۰ تاییی
*جانکوک ویو *
ا.ت رفته بود بیرون منم رفتم تو اتاق کارم که یهو سانا زنگ زد
(علامتش ×)
×سلام عشقم
_چته؟
× عشقم انتظار ندارم باهام اینطوری حرف بزنی
_من عشق تو نیستم (داد)
× هر چی ا.ت کجاست؟
_به تو چه ؟
×هه پس نمیدونی اون با یه پسر بیرونه؟
_ چیی اگه حرف هات دروغ باشه می کشمت (داد)
×تو کافه ی ***** هست می تونی ببینی
*پایان مکالمه *
خیلی عصبی لباس پوشیدم رفتم سمت اون کافه
که دیدم بله ا.ت با اون نشسته و می خنده
رفتم یه چک زدم تو صورت
* ا.ت ویو *
امروز قرار بود با هیونجین در واقع دادشم که تو ژاپن درس می خوند برم بیرون و بعد بیارمش خونه و جانکوک رو سوپرایز کنم کلا ۱۵ دقیقه بود رسیده بودم و داشتم با هیونجین در مورد دانشگاهش حرف می زدم که یهو جانکوک اومد و یه چک زد تو صورت (علامت هیونجین ÷)
÷ به چه حقی رو خواهر من دست بلند می کنی مرتیکه
+ جانکوک چرا منو زدی
÷ میشناسیش
+ اره قرار بود سوپرایز باشه قیافش
_ این کیه ا.ت
+ قرار بود سوپرایز باشههه
÷ من داداشم ا.ت ام تو ژاپن بودم برای تحصیل رفته بودم و الان هم درسم تموم شده و برگشتم
_ من فکر کردم خیانت کردی
+ تو منو زدی
÷ (مشت می زنه تو صورت جونگ کوک ) ببین من سر خواهرم ۸ ماه زندان بودم خب؟ و سرش هم غیرتی ام (ا.ت رو بغل می کنه )
_ زن منه (ا.ت رو می کشه تو بغلش )
+ عاااا پشمکککک می خواممم
÷_ الان برات می گیرم (هم زمان)
+ داشت می رفت طرف پشمک که یهو افتاد بغل گارسون
(علامتش&)
+ ببخشید
(کوک و هیون غیرتی میان )
& ا.ت اشکالی نداره
÷_ اسمشو از کجا میدونی
+ حدود ۱ سال پیش یه آقا یه مزاحمم شده بود لیکسی کمکم کرد
_÷ اها
&(ا.ت رو بغل می کنه )
_÷ هوشش
+& چیه؟
_÷ نزدیک نشین
& ا.ت فک کنم خیلی روت غیرتی آن
+ هوم
& عا راستی اون روز یونجون حالت رو می پرسید
+ مرتیکه اشغال
÷_ کی هست اون؟
+ اکسم راستی فیلیکس (کیوت)
& جان
_÷ زیاد گرم نگیرید
+ فردا میای خونمونن؟ ( کیوت))
_÷ چرا اونوقت؟
+ما خوام پارتی بگیرم
& میام (چشمک می زنه )
_ ببین این زنمه ها خب ؟
+ بزار یه چیز دیگه رو هم روشن کنم من و اون باهم یه دزدی بزرگ انجام دادیم ( فیلیکس =بزرگترین مافیای اروپا، هیونجین و پدرش و ا.ت= بزرگترین مافیای کل دنیا ،کوک = بزرگترین مافیای آسیا)
÷ راستش قبل از تو بابای من و ا.ت می خواست ا.ت رو مجبور کنا که با فیلیکس ازدواج کنه
_ فعلا که با من ازدواج کرده
+ فیلیکس و هیونجین امروز میان خونمون و تا ۱ ماه می مونن
_ چی؟ باشه (عصبی) بریم
÷ ( ا.ت رو برآید بغل می کنه و میزاره تو ماشین خودش )
فیلیکس و کوک هم مجبور شدن با هم برن
............................................................................
یه نفر تا ۵۰ تاییی
۶.۴k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.