سموئیلینکو با هیجان گفت : دری وری نگو کشیش ! و سپس به سمت
سموئیلینکو با هیجان گفت : دری وری نگو کشیش ! و سپس به سمت ون کرم بازگشت : نمیخواهی صد روبل به من قرض بدهی .
مگر زمستان قرار نیست نزد من بمانی.
خب پیشاپیش هزینه آن را به من پرداخت کن.
... .
مگر زمستان قرار نیست نزد من بمانی.
خب پیشاپیش هزینه آن را به من پرداخت کن.
... .
۹.۴k
۰۴ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.