پارت = ۳۹
تقاص دوستی
یه چنتا قدم به جلو برداشت و ادامه داد .
_ من یه بیبی گنگ دارم .
و بعد با جدیت برگشت سمت یکی از نگهبانا .
_ناخوناشو بچینین .
و دوباره سر جای قبلیش نشست و پارو انداخت روی پا .
یعنی میخواستن ناخوناشونو از ته بکنن . وای نه توی فیلم دیده بودم خیلی حس بدی میداد .
یکی از اون خانوما که انگار مادر اون پسر بود اومد سمتم و دستشو دور پاهام گره کرد .
*خانم تروخدا جلوشونو بگیرین !! (گریه و صدای بلند)
خودمو خم کردم و دستاشو باز کردم ، بعد به سمت کوک حرکت کردم .
+تموم کن این مسخره بازی رو .
با حالت تعجبی برگشت سمتم و سوالی پرسید .
_چی ؟بازی تازه شروع شده ، هنوز چیزی نشده خسته شدی . قول میدم جذاب تر بشه .
داشت چرت و پرت میگفت تا اینکه صدای جیغ خیلی زیادی از طرف اون دوتا خانم اومد .
برگشتم متوجه شدم ناخن یکیشونو کشیدن .
+بس کن ، بگو ولش کنننننننن.
ولی به حرفم اهمیت نداد و به نگهبان علامت داد .
_ادامه بدین .
+که چی ؟ بگو ولش کننن ، خواهش میکنم .
به حرفام توجهی نمیکرد ولی دستشو مشت کرد و به جلو خیره شد .
ولی صدای خدمتکارا و اون خانوما روی مخم بود.
* ببین بهش توجه نمیکنه .
*واقعا که .
+خفه شین .
برگشتم و اینو گفتم .
اگه چاره ی دیگه ای نداشتم .
رفتم جلوی پای جونگکوک نشستم .
+به حرفم گوش کن بزار برن .
از سرجاش بلند شد و دستشو سمت اون پسره گرفت (تهیونگ ) .
_باشه میفرستمشون یه جا که دیگه هیچ دردی نکشن .
و با تفنگ نشونه گیری کرد و
بنگ
کشتشون ، این تقصیر منه یعنی ؟
سرمو انداختم پایین و دستامو مشت کردم .
این آدم یه حیوون به تمام معناست ، هیچ احساساتی نداره .
موهام از پشت کشیده شد و سرم به جلو خم شد .
_اینجوری دیگه دلت براشون نمیسوزه مگه نه ؟
جوابی ندادم .
_نشنیدم ؟
سرمو فشار داد ، سرم درد گرفت ولی نمیخواستم جوابشو بدم .
تفنگش سمت اون خانمی که روی زمین نشسته بود و موهاشو چنگ میزد نشونه گرفت .
و شلیک کرد .
_نمیخوای جواب بدی باشه کشتن کل آدمای اینجا هیچ کاری برای من نداره .
+نه دلم نمیسوزه .
_آفرین. عاقبت هرکی که به عروسکم نگاه کنه همینه .
و به سمت گاراز حرکت کرد پشت سرش اون پسره و ۶ تا پادیگارد راه افتادن .
ادامه داد ......
یه چنتا قدم به جلو برداشت و ادامه داد .
_ من یه بیبی گنگ دارم .
و بعد با جدیت برگشت سمت یکی از نگهبانا .
_ناخوناشو بچینین .
و دوباره سر جای قبلیش نشست و پارو انداخت روی پا .
یعنی میخواستن ناخوناشونو از ته بکنن . وای نه توی فیلم دیده بودم خیلی حس بدی میداد .
یکی از اون خانوما که انگار مادر اون پسر بود اومد سمتم و دستشو دور پاهام گره کرد .
*خانم تروخدا جلوشونو بگیرین !! (گریه و صدای بلند)
خودمو خم کردم و دستاشو باز کردم ، بعد به سمت کوک حرکت کردم .
+تموم کن این مسخره بازی رو .
با حالت تعجبی برگشت سمتم و سوالی پرسید .
_چی ؟بازی تازه شروع شده ، هنوز چیزی نشده خسته شدی . قول میدم جذاب تر بشه .
داشت چرت و پرت میگفت تا اینکه صدای جیغ خیلی زیادی از طرف اون دوتا خانم اومد .
برگشتم متوجه شدم ناخن یکیشونو کشیدن .
+بس کن ، بگو ولش کنننننننن.
ولی به حرفم اهمیت نداد و به نگهبان علامت داد .
_ادامه بدین .
+که چی ؟ بگو ولش کننن ، خواهش میکنم .
به حرفام توجهی نمیکرد ولی دستشو مشت کرد و به جلو خیره شد .
ولی صدای خدمتکارا و اون خانوما روی مخم بود.
* ببین بهش توجه نمیکنه .
*واقعا که .
+خفه شین .
برگشتم و اینو گفتم .
اگه چاره ی دیگه ای نداشتم .
رفتم جلوی پای جونگکوک نشستم .
+به حرفم گوش کن بزار برن .
از سرجاش بلند شد و دستشو سمت اون پسره گرفت (تهیونگ ) .
_باشه میفرستمشون یه جا که دیگه هیچ دردی نکشن .
و با تفنگ نشونه گیری کرد و
بنگ
کشتشون ، این تقصیر منه یعنی ؟
سرمو انداختم پایین و دستامو مشت کردم .
این آدم یه حیوون به تمام معناست ، هیچ احساساتی نداره .
موهام از پشت کشیده شد و سرم به جلو خم شد .
_اینجوری دیگه دلت براشون نمیسوزه مگه نه ؟
جوابی ندادم .
_نشنیدم ؟
سرمو فشار داد ، سرم درد گرفت ولی نمیخواستم جوابشو بدم .
تفنگش سمت اون خانمی که روی زمین نشسته بود و موهاشو چنگ میزد نشونه گرفت .
و شلیک کرد .
_نمیخوای جواب بدی باشه کشتن کل آدمای اینجا هیچ کاری برای من نداره .
+نه دلم نمیسوزه .
_آفرین. عاقبت هرکی که به عروسکم نگاه کنه همینه .
و به سمت گاراز حرکت کرد پشت سرش اون پسره و ۶ تا پادیگارد راه افتادن .
ادامه داد ......
۴.۵k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.