عمارت کیم
ᴋɪᴍ'ꜱ ᴍᴀɴꜱɪᴏɴ
ᴘᴀʀᴛ 21
امکان نداره!..... فرد روبه روم ....کنت درکولا بود ! همون خون آشام افسانه ای! ترسیدم عقب رفتم و اشک هام روی گونه ام سرازیر شد! کارم تمومه!
ویو کنت درکولا
دختر روبه روم مظلوم کیوت بود اندام لاغری داشت و پوستش از سرما مثل برف سفید شده بود لب های قلوه ای قرمز و چشم های سیاه و بزرگ با مژه های بلند و مشکی موهاش تقریبا بلند بود درکل دختر کیوت بامزه ای بود که باعث شد لبخندی رو لبم بشینه روبه روش وایسادم و دست هامو گذاشتم پشت کمرم و گفتم
+سلام خانم کوچولو اینجا چیکار میکنی!؟
_من.....من(ترسیده )
+نترس کاریت ندارم! دختر پر دل جرعتی هستی که پاتو گذاشتی تو این جنگل !(۲ قدم اومد جلو)
_خواهش میکنم منو نخور!(ترسیده و گریه و رفت عقب)
+(خنده بلند و بلند) چرا تورو بخورم تا وقتی خون شیرین بقیه دخترا هست! من فقط اینجام که نزارم از ابن چشمه آب ببری!
_خواهش میکنم بزار اندازه ۱ لیوان آب ببرم مگرنه از شدت کتک میمیرم !
+نه دیگه دختر بدی نباش و جونت و بردار و برو!
ویو دختر ماجرا
مهم نیست بمیرم یا نه دلم میخواد یکم شجاع باشم اشک هامو با دستهایی که از شدت سرما یخ کرده بودن پاک کردم
گفتم
_ولی من این آب رو میبرم !
+هه مگر اینکه من بذارم!
سطل آب برداشتم برگشتم راه افتادم بدنم داشت میلرزید میترسیدم قدم چهارمم و برداشتم که گفت
+بیا با دست های خودت اون سطل رو خالی کن تو چشمه!
پشت بهش بودم ولی گفتم
_نمیتونم
برگشتم و ادامه دادم قدم ششم و برداشتم که با فرو رفتن چیز تیزی توی گردنم ساکت شدم ! درسته اون بهم حمله کرده بود!
_هق هق تروخدا ول کن درد داره(گریه)
+(درحال خوردن خون رز )
نکته:گایز یادم رفت بگم اسم این دختره که تو کتابه رز هست.
ادامه ماجرا
حدود نیم ساعتی میشد که هنوز نیش هاش توی گردم بود دیگه تاقت نیاوردم چشم هام سیاهی رفت بیهوش شدم ....
ویو کنت درکولا
نیم ساعتی میشد که داشتم از خون دختره خوردم خیلی شیرین بود ! که یهوو بدنش شل کرد و افتاد ! نیش هامو از گردنش درآورم با زبونم روش رو لیس زدم جاش نمونه بعد برآید استایل بغلش کردم و به طرف قلعه رفتم!
ویو ات
شت این خون آشام عه که دختره رو خورد عه عه عه وایسا ببینم دوباره با خون بالای صفحه یه متن کوتاه نوشته شده بود ! متن رو خوندم:دوباره تکرار میشه!
یعنی چی؟! این معما داره دیوونه ام میکنه! کتاب ورژن قصر رو برداشتم دقیقا همین صفحه رو باز کردم جالبه! کامل تمیز بود ولی توی این یکی با خون بالای صفحه نوشته بودن !
متن هر دو کتاب هم توی این ۳ صفحه یکی بود! دیگه مغزم نمیکشید ساعت صفر بود! دوتا کتاب ها رو بستم گذاشتم زیر تخت ! از توی کمدم یه شنل برداشتم از روی لباس خابم پوشیدم که کامل بدنم رو پوشوند! بعد کفش هام که توش خز بود پوشیدم آروم به طرف در رفتم بازش کردم از اتاق خارج شدم قصر توی سکوت مرگ باری فرو رفته بود!
امیدوارم دوستش داشته باشین حمایت یادتون نره پارت بعدی دوشنبه 🍪🤎
اسلاید ۲ لباس خواب ات
ᴘᴀʀᴛ 21
امکان نداره!..... فرد روبه روم ....کنت درکولا بود ! همون خون آشام افسانه ای! ترسیدم عقب رفتم و اشک هام روی گونه ام سرازیر شد! کارم تمومه!
ویو کنت درکولا
دختر روبه روم مظلوم کیوت بود اندام لاغری داشت و پوستش از سرما مثل برف سفید شده بود لب های قلوه ای قرمز و چشم های سیاه و بزرگ با مژه های بلند و مشکی موهاش تقریبا بلند بود درکل دختر کیوت بامزه ای بود که باعث شد لبخندی رو لبم بشینه روبه روش وایسادم و دست هامو گذاشتم پشت کمرم و گفتم
+سلام خانم کوچولو اینجا چیکار میکنی!؟
_من.....من(ترسیده )
+نترس کاریت ندارم! دختر پر دل جرعتی هستی که پاتو گذاشتی تو این جنگل !(۲ قدم اومد جلو)
_خواهش میکنم منو نخور!(ترسیده و گریه و رفت عقب)
+(خنده بلند و بلند) چرا تورو بخورم تا وقتی خون شیرین بقیه دخترا هست! من فقط اینجام که نزارم از ابن چشمه آب ببری!
_خواهش میکنم بزار اندازه ۱ لیوان آب ببرم مگرنه از شدت کتک میمیرم !
+نه دیگه دختر بدی نباش و جونت و بردار و برو!
ویو دختر ماجرا
مهم نیست بمیرم یا نه دلم میخواد یکم شجاع باشم اشک هامو با دستهایی که از شدت سرما یخ کرده بودن پاک کردم
گفتم
_ولی من این آب رو میبرم !
+هه مگر اینکه من بذارم!
سطل آب برداشتم برگشتم راه افتادم بدنم داشت میلرزید میترسیدم قدم چهارمم و برداشتم که گفت
+بیا با دست های خودت اون سطل رو خالی کن تو چشمه!
پشت بهش بودم ولی گفتم
_نمیتونم
برگشتم و ادامه دادم قدم ششم و برداشتم که با فرو رفتن چیز تیزی توی گردنم ساکت شدم ! درسته اون بهم حمله کرده بود!
_هق هق تروخدا ول کن درد داره(گریه)
+(درحال خوردن خون رز )
نکته:گایز یادم رفت بگم اسم این دختره که تو کتابه رز هست.
ادامه ماجرا
حدود نیم ساعتی میشد که هنوز نیش هاش توی گردم بود دیگه تاقت نیاوردم چشم هام سیاهی رفت بیهوش شدم ....
ویو کنت درکولا
نیم ساعتی میشد که داشتم از خون دختره خوردم خیلی شیرین بود ! که یهوو بدنش شل کرد و افتاد ! نیش هامو از گردنش درآورم با زبونم روش رو لیس زدم جاش نمونه بعد برآید استایل بغلش کردم و به طرف قلعه رفتم!
ویو ات
شت این خون آشام عه که دختره رو خورد عه عه عه وایسا ببینم دوباره با خون بالای صفحه یه متن کوتاه نوشته شده بود ! متن رو خوندم:دوباره تکرار میشه!
یعنی چی؟! این معما داره دیوونه ام میکنه! کتاب ورژن قصر رو برداشتم دقیقا همین صفحه رو باز کردم جالبه! کامل تمیز بود ولی توی این یکی با خون بالای صفحه نوشته بودن !
متن هر دو کتاب هم توی این ۳ صفحه یکی بود! دیگه مغزم نمیکشید ساعت صفر بود! دوتا کتاب ها رو بستم گذاشتم زیر تخت ! از توی کمدم یه شنل برداشتم از روی لباس خابم پوشیدم که کامل بدنم رو پوشوند! بعد کفش هام که توش خز بود پوشیدم آروم به طرف در رفتم بازش کردم از اتاق خارج شدم قصر توی سکوت مرگ باری فرو رفته بود!
امیدوارم دوستش داشته باشین حمایت یادتون نره پارت بعدی دوشنبه 🍪🤎
اسلاید ۲ لباس خواب ات
۸۵۸
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.