«باران که ببارد، دلتنگ خواهی شد. به خیابان خواهی رفت و قد
«باران که ببارد، دلتنگ خواهی شد. به خیابان خواهی رفت و قدم خواهی زد. باران که ببارد، کُنج کافهای آشنا خواهی نشست و انگشتانت را دور فنجان قهوهی یخکردهات حلقه خواهی کرد.
باران که ببارد، هر کجای دنیا هم که باشی، بخواهی یا نه، یاد چیزی خواهی افتاد؛ یاد روزی، دستی، نگاهی، کسی.»
باران که ببارد، هر کجای دنیا هم که باشی، بخواهی یا نه، یاد چیزی خواهی افتاد؛ یاد روزی، دستی، نگاهی، کسی.»
۱.۹k
۰۳ آذر ۱۴۰۳