مافیای یونگی پارت 44
یونگی:تکیه دادم به تاج تخت مواظب بودم بیدار نشه و به سرمش نخورم چشام کم کم بسته شد درس حسابی نخوابیده بودم
اجوما:غذا های مورد علاقه ارباب رو درس کردم و تا اونجایی که میدونستم ا/ت از چیا خوشش میاد درس کردم از پشت یکی چشام گرف خندم گرف باز هیونجین خودش بود همیشه وقتی میاد اینجورم میکرد خنده لب زدم هیونجین پسرم خودتی
هیونجین:یاااا از کجا فهمیدی که باز
اجوما:پسر شیطون من میفهمم
هیونجین:لبخند زدم عا راستی چقد اینجا آروم کسی خ نه نیس؟
اجوما:نه پسرم دوتاشونم خواب هستن
هیونجین :شوخیت گرفته این ساعت خواب
اجوما:نه پسرم آخه ا/ت رو ارباب پیدا کرد
هیونیجن:چی چی مگه ا/ت کجا رفته بود
اجوما:عا فک کنم ار هیچی خبر نداری
هیونجین:برام درس حسابی توضیح بدین بیبینم چیشده بود صندلی رو کشیدم نشستم
اجوما:بیبین پسرم دیروز پیش ا/ت رو هوانگ دزدیده بود بعد یونگی پیداش کرد ۱ ساعت اینا پیش بعد وفتی آورد. اینجا دکتر گف خبر کتم بیهوش بود دکتر هم اومد به ا/ت سرم زد و به خاطر اینکه ترس و استرس بهش وارد شده بور از حال رفته بود الان بالا هستن خوابیدن یکم پیش سر زدم
هیونجین:با هر حرفش خون تو رگام یخ زده بود عصبی چشام بستم پاشدم رفتم بالا تو اتاق محکم درو باز کردم
یونگی:با صدا زود چشام باز کردم برگشتم سمت در با دیدن هیونجین عصبی نگاش کردم عوضی نمیتونی مث ادم درو باز کنی
ا/ت:با صدای یه چی از خواب پریدم ترس تو خودم جمع شرم چشام محکم بستم
هیونجین:با دیدن ا/ت که درس بغل یونگی بود بیشتر عصبی شدم رفتم جلو توی عوضی کثافت نمیتونی یدونه مواظب اون دختره باشی ها اگه چیزیش میشد میخواستی چه گوهی بخوری ها همش اینقد مغرور هستی وقتی خواهرت رو جلو چشات کشتن و بهش تجاوز کردن فک میکنی توعم باید همچنین گوهی رو بخوری و بیخیال ا/ت بشی بهش فک نکنی و دشمن های فاکیت اونو بدزدن اگه پیدا نمیکردی چی ها(همشون با داد گف
یونگی:فقط تعجب داشتم به هیونجین نگا میکردم که همه چیو میگف با عصبانیت و ا/ت که ترسیده بود
ا/ت:چشام باز کردم با تعجب و گیج به هیونجین نگا میکردم و حرفاش گوش میدادم
یونگی:خودم اومدم ا/ت رو گذاشتم کنار پاشدم رفتم جلو یقش رو گرفتم معلومه چی زر میزنی
هیونجین:منم یقه اونو گرفتم آره میدونم چه مینالم تو هوس باز فقط آسیب بزن به همه
یونگی:دیگه رفته بود رو مخم یه مشت زدم تو صورتش خفه میشی یا نه
هیونجین:نه خفه نمیشم تو باید بمیری منم یه مشت زدم
ا/ت:از ترش گریم گرفته بود
هیونجین و یونگی افتاده بودن جون هم
ا/ت:هرچقدر تونستم داد زدم کافیهههه
هیونجین:برگشتم سمت ا/ت که کل صورتش خیس شده بود از گریه ولش کردم زود رفتم سمتش شش باشه باشه تموم شد آروم باش گریه نکن
یونگی:رفتم سمتش بغلش کردم کمرش ناز کردم تموم شد بهش فک نکن
ا/ت:از دوتاتونم متنفرم محکم یونگی رو حل دادم سرم رو محکم از دستم کشیدم درش آوردم دردم اومد زیر لب ناله ای کردم بیخیال بهشون رفتم بیرون
خبببب اینم از این
۶۰ لایک
۵۰ کامنت
اجوما:غذا های مورد علاقه ارباب رو درس کردم و تا اونجایی که میدونستم ا/ت از چیا خوشش میاد درس کردم از پشت یکی چشام گرف خندم گرف باز هیونجین خودش بود همیشه وقتی میاد اینجورم میکرد خنده لب زدم هیونجین پسرم خودتی
هیونجین:یاااا از کجا فهمیدی که باز
اجوما:پسر شیطون من میفهمم
هیونجین:لبخند زدم عا راستی چقد اینجا آروم کسی خ نه نیس؟
اجوما:نه پسرم دوتاشونم خواب هستن
هیونجین :شوخیت گرفته این ساعت خواب
اجوما:نه پسرم آخه ا/ت رو ارباب پیدا کرد
هیونیجن:چی چی مگه ا/ت کجا رفته بود
اجوما:عا فک کنم ار هیچی خبر نداری
هیونجین:برام درس حسابی توضیح بدین بیبینم چیشده بود صندلی رو کشیدم نشستم
اجوما:بیبین پسرم دیروز پیش ا/ت رو هوانگ دزدیده بود بعد یونگی پیداش کرد ۱ ساعت اینا پیش بعد وفتی آورد. اینجا دکتر گف خبر کتم بیهوش بود دکتر هم اومد به ا/ت سرم زد و به خاطر اینکه ترس و استرس بهش وارد شده بور از حال رفته بود الان بالا هستن خوابیدن یکم پیش سر زدم
هیونجین:با هر حرفش خون تو رگام یخ زده بود عصبی چشام بستم پاشدم رفتم بالا تو اتاق محکم درو باز کردم
یونگی:با صدا زود چشام باز کردم برگشتم سمت در با دیدن هیونجین عصبی نگاش کردم عوضی نمیتونی مث ادم درو باز کنی
ا/ت:با صدای یه چی از خواب پریدم ترس تو خودم جمع شرم چشام محکم بستم
هیونجین:با دیدن ا/ت که درس بغل یونگی بود بیشتر عصبی شدم رفتم جلو توی عوضی کثافت نمیتونی یدونه مواظب اون دختره باشی ها اگه چیزیش میشد میخواستی چه گوهی بخوری ها همش اینقد مغرور هستی وقتی خواهرت رو جلو چشات کشتن و بهش تجاوز کردن فک میکنی توعم باید همچنین گوهی رو بخوری و بیخیال ا/ت بشی بهش فک نکنی و دشمن های فاکیت اونو بدزدن اگه پیدا نمیکردی چی ها(همشون با داد گف
یونگی:فقط تعجب داشتم به هیونجین نگا میکردم که همه چیو میگف با عصبانیت و ا/ت که ترسیده بود
ا/ت:چشام باز کردم با تعجب و گیج به هیونجین نگا میکردم و حرفاش گوش میدادم
یونگی:خودم اومدم ا/ت رو گذاشتم کنار پاشدم رفتم جلو یقش رو گرفتم معلومه چی زر میزنی
هیونجین:منم یقه اونو گرفتم آره میدونم چه مینالم تو هوس باز فقط آسیب بزن به همه
یونگی:دیگه رفته بود رو مخم یه مشت زدم تو صورتش خفه میشی یا نه
هیونجین:نه خفه نمیشم تو باید بمیری منم یه مشت زدم
ا/ت:از ترش گریم گرفته بود
هیونجین و یونگی افتاده بودن جون هم
ا/ت:هرچقدر تونستم داد زدم کافیهههه
هیونجین:برگشتم سمت ا/ت که کل صورتش خیس شده بود از گریه ولش کردم زود رفتم سمتش شش باشه باشه تموم شد آروم باش گریه نکن
یونگی:رفتم سمتش بغلش کردم کمرش ناز کردم تموم شد بهش فک نکن
ا/ت:از دوتاتونم متنفرم محکم یونگی رو حل دادم سرم رو محکم از دستم کشیدم درش آوردم دردم اومد زیر لب ناله ای کردم بیخیال بهشون رفتم بیرون
خبببب اینم از این
۶۰ لایک
۵۰ کامنت
۱۸.۶k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.