فکت ان من دیگر
سلام رفیقJ
ممنون که تا اینجای داستان باهام بودید. با اینکه حمایتا واقعاا کمه.من خیلی از داستان هارو دیدم که ایده تکراری داشتن ولی خیلی خوب حمایت شدن . با این حال گله ای ندارم چون من فقط برای دل خودم مینویسم.اگر حمایت کنید واقعا خوشحال میشم.
خب برسیم به اصل مطلب ! توی این قسمت تصمیم گرفتم یه سری چیز هارو براتون توضیح بدم . درواقع یه سری فکت ها راجب داستانم (صرفا این فکت ها برای داستان رولینگ ممکنه درست نباشه .اینا فقط مال فن فیک ان من دیگر هست پس نگید توی داستان رولینگ یه جور دیگه بود) بهتون بدم تا بهتر بتونید با روند داستان پیش بیاید.
بــــــــــــــــــــزن بریم !
پشت هر ویژگی بخصوصی حتما یه دلیل قانع کننده وجود داره .قطعا سردی بیش از حد سوروس اسنیپ هم دلیلی داره . همون طور که قبلا اشاره کردم سوروس خانواده ای داشته که به خاطر مرگخوار شدندش از دستش میده.
قضیه از این قراره که دختری به اسم ماتیلدا ایوانز که توی یه خانواده ماگل بزرگ شده بود پاشو میزاره تو هاگوارتز. ماتیلدا دوتا خواهر داشته . خواهر وسطیش( پتونیا) یه فشفشه بود به همین خاطر از دو خواهر دیگش یعنی ماتیلدا و لیلی بدش میومد.
خلاصه که سوروس و ماتیلدا باهم توی کلاس معجون سازی اشنا میشن . بعد از چند ترم ماتیلدا با وجود دشمنی دیرینه اسلیترین و گریفندور ، عاشق سوروس میشه . سوروس با اینکه حسی متقابل به ماتیلدا داشت ولی اون رو بروز نمیداد تا اینکه هردو فارق التحصیل شدن و سوروس به عشق ماتیلدا اعتراف میکنه.(فک کن سوروس بخواد اعتراف عاشقی کنه) توی مراسم عقدشون خانواده ایوانز به علاوه مک گونگال و دامبلدور و اسلاگهورن شرکت میکنن. به دلیل صمیمیت اسلاگهورن با این زوج عاشق ، اسلاگهورن شاهد عقدشون میشه .(خب که چی؟حالا ما باید بدونیم شاهد عقدشون کیه ؟ نه دوست عزیز باید بدونی که چقدر باهم صمیمی بودن.)
نکته بعدی استفاده از کلمه خانواده بود. اگه من میخواستم فقط به ماتیلدا اشاره کنم که میتونستم بگم زنش یا یه همچین چیزی .البته چند نفر قبل اینکه من توی پارت نامه و خاله بلا اشاره ای بهش بکنم خودشون فهمیدن. درسته دختر سوروس و ماتیلدا. دختری به نام الیزابت که تقریبا همسن دلفی هست.
اگه یادتون باشه ریموس خیلی چیزا رو به لوسی راجب اسنیپ گفت ولی دلیل مرگخوار شدنش رو نمیدونست .بهتره بگم حتی خود اسنیپ هم نمیدونه :/
بلاتریکس که بعد از پس زده شدنش توسط سوروس و اشنا شدن اون با یه ماگل زاده ،غرور اشرافیش خورد شده بود تصمیم به انجام کار وحشتناکی گرفت . طلسم فرمان!
اون با طلسم فرمان سوروس رو مجبور کرد به مرگخوار ها بپیونده. چون مطمئن بود ماتیلدا حسابی ناراحت میشه و از اسنیپ جدا میشه . حالا نه اینکه بخواد خودش سوروس رو دوباره تور کنه هااا نههه . بانو بلا معتقدند «دیگی که برا من نجوشه سر سگ توش بجوشه»
ولی خب نقشش نقش بر اب شد چون درباره عمق عشق این دونفر اطلاعی نداشت. ماتیلدا با مرگ خوار شدن سوروس ترکش نکرد .
*خب خانم نویسنده مارو ایسگا کردی مگه ریموس نگفت ماتیلدا رفت .حالا میگی نرفت .ماذا فاذا.
عاقاااااا صبر بدید . الان میگم. اینکه ماتیلدا سوروس رو با میل خودش ترک کرده باشه با اینکه سوروس از ماتیلدا خواسته باشه که بره خیلی باهم فرق میکنه .
بعد از اینکه بلا به دروغ (تاکید میکنم به دروغ) به سوروس گفت ولدمورت میخواد ماتیلدا رو بکشه ،سوروس از ماتیلدا خواست که خودشو الیزابت به یه جای امن برن و برنگردن.
(بچم سوروسسسسس عرررررر)
حالا چرا گفتم به دروغ؟ چون در واقع این بلا بود که بر علیه ماتیلدا حرف زد و لرد سیاه رو قانع کرد که ماتیلدا رو بکشه .که ماتیلدا خیلی زود فرار میکنه.
متاسفانه چند سال بعد بلا جای ماتیلدا رو پیدا میکنه و اونو با یه روش غیر مستقیم میکشه.
حالا این وسط الیزابت کوش؟(نمی دانم.اطلاعی ندارم)این بچه فعلا مجهول الحال هست.
حالا از بحث الیزابت بیام بیرون برسیم به مرگخوار ها.
سه تا از مرگخوار ها بودن که بدجور تاوان مرگخوار شدنشون رو دادن و بعد ، از مرگخوار شدنشون پشیمون شدن .سوروس اسنیپ /دراکو مالفوی و........
ریگلوس بلک.هعییی این بچه هم خیلی گناه داشت . (محض اطلاع علاقه مندان ریگلوس بلک باید بگم در داستان به شرح حال ایشون هم میرسیم)
اینم دوس دارم بگم که اون اول به صمیمیت اسلاگهورن و اسنیپ ها اشاره کردم. برخلاف تصور خیلی ها (ازجمله مرگخواران)که فکر میکنن دامبلدور پدر خوانده الیزابته ولی اسلاگهورن پدرخواندشه.
ممنون که تا اینجای داستان باهام بودید. با اینکه حمایتا واقعاا کمه.من خیلی از داستان هارو دیدم که ایده تکراری داشتن ولی خیلی خوب حمایت شدن . با این حال گله ای ندارم چون من فقط برای دل خودم مینویسم.اگر حمایت کنید واقعا خوشحال میشم.
خب برسیم به اصل مطلب ! توی این قسمت تصمیم گرفتم یه سری چیز هارو براتون توضیح بدم . درواقع یه سری فکت ها راجب داستانم (صرفا این فکت ها برای داستان رولینگ ممکنه درست نباشه .اینا فقط مال فن فیک ان من دیگر هست پس نگید توی داستان رولینگ یه جور دیگه بود) بهتون بدم تا بهتر بتونید با روند داستان پیش بیاید.
بــــــــــــــــــــزن بریم !
پشت هر ویژگی بخصوصی حتما یه دلیل قانع کننده وجود داره .قطعا سردی بیش از حد سوروس اسنیپ هم دلیلی داره . همون طور که قبلا اشاره کردم سوروس خانواده ای داشته که به خاطر مرگخوار شدندش از دستش میده.
قضیه از این قراره که دختری به اسم ماتیلدا ایوانز که توی یه خانواده ماگل بزرگ شده بود پاشو میزاره تو هاگوارتز. ماتیلدا دوتا خواهر داشته . خواهر وسطیش( پتونیا) یه فشفشه بود به همین خاطر از دو خواهر دیگش یعنی ماتیلدا و لیلی بدش میومد.
خلاصه که سوروس و ماتیلدا باهم توی کلاس معجون سازی اشنا میشن . بعد از چند ترم ماتیلدا با وجود دشمنی دیرینه اسلیترین و گریفندور ، عاشق سوروس میشه . سوروس با اینکه حسی متقابل به ماتیلدا داشت ولی اون رو بروز نمیداد تا اینکه هردو فارق التحصیل شدن و سوروس به عشق ماتیلدا اعتراف میکنه.(فک کن سوروس بخواد اعتراف عاشقی کنه) توی مراسم عقدشون خانواده ایوانز به علاوه مک گونگال و دامبلدور و اسلاگهورن شرکت میکنن. به دلیل صمیمیت اسلاگهورن با این زوج عاشق ، اسلاگهورن شاهد عقدشون میشه .(خب که چی؟حالا ما باید بدونیم شاهد عقدشون کیه ؟ نه دوست عزیز باید بدونی که چقدر باهم صمیمی بودن.)
نکته بعدی استفاده از کلمه خانواده بود. اگه من میخواستم فقط به ماتیلدا اشاره کنم که میتونستم بگم زنش یا یه همچین چیزی .البته چند نفر قبل اینکه من توی پارت نامه و خاله بلا اشاره ای بهش بکنم خودشون فهمیدن. درسته دختر سوروس و ماتیلدا. دختری به نام الیزابت که تقریبا همسن دلفی هست.
اگه یادتون باشه ریموس خیلی چیزا رو به لوسی راجب اسنیپ گفت ولی دلیل مرگخوار شدنش رو نمیدونست .بهتره بگم حتی خود اسنیپ هم نمیدونه :/
بلاتریکس که بعد از پس زده شدنش توسط سوروس و اشنا شدن اون با یه ماگل زاده ،غرور اشرافیش خورد شده بود تصمیم به انجام کار وحشتناکی گرفت . طلسم فرمان!
اون با طلسم فرمان سوروس رو مجبور کرد به مرگخوار ها بپیونده. چون مطمئن بود ماتیلدا حسابی ناراحت میشه و از اسنیپ جدا میشه . حالا نه اینکه بخواد خودش سوروس رو دوباره تور کنه هااا نههه . بانو بلا معتقدند «دیگی که برا من نجوشه سر سگ توش بجوشه»
ولی خب نقشش نقش بر اب شد چون درباره عمق عشق این دونفر اطلاعی نداشت. ماتیلدا با مرگ خوار شدن سوروس ترکش نکرد .
*خب خانم نویسنده مارو ایسگا کردی مگه ریموس نگفت ماتیلدا رفت .حالا میگی نرفت .ماذا فاذا.
عاقاااااا صبر بدید . الان میگم. اینکه ماتیلدا سوروس رو با میل خودش ترک کرده باشه با اینکه سوروس از ماتیلدا خواسته باشه که بره خیلی باهم فرق میکنه .
بعد از اینکه بلا به دروغ (تاکید میکنم به دروغ) به سوروس گفت ولدمورت میخواد ماتیلدا رو بکشه ،سوروس از ماتیلدا خواست که خودشو الیزابت به یه جای امن برن و برنگردن.
(بچم سوروسسسسس عرررررر)
حالا چرا گفتم به دروغ؟ چون در واقع این بلا بود که بر علیه ماتیلدا حرف زد و لرد سیاه رو قانع کرد که ماتیلدا رو بکشه .که ماتیلدا خیلی زود فرار میکنه.
متاسفانه چند سال بعد بلا جای ماتیلدا رو پیدا میکنه و اونو با یه روش غیر مستقیم میکشه.
حالا این وسط الیزابت کوش؟(نمی دانم.اطلاعی ندارم)این بچه فعلا مجهول الحال هست.
حالا از بحث الیزابت بیام بیرون برسیم به مرگخوار ها.
سه تا از مرگخوار ها بودن که بدجور تاوان مرگخوار شدنشون رو دادن و بعد ، از مرگخوار شدنشون پشیمون شدن .سوروس اسنیپ /دراکو مالفوی و........
ریگلوس بلک.هعییی این بچه هم خیلی گناه داشت . (محض اطلاع علاقه مندان ریگلوس بلک باید بگم در داستان به شرح حال ایشون هم میرسیم)
اینم دوس دارم بگم که اون اول به صمیمیت اسلاگهورن و اسنیپ ها اشاره کردم. برخلاف تصور خیلی ها (ازجمله مرگخواران)که فکر میکنن دامبلدور پدر خوانده الیزابته ولی اسلاگهورن پدرخواندشه.
۱۲.۰k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.