عشق (پارت ۴۲ )
// ویو یونا //
لباسی که سفارش داده بود اومد ، رفتم پوشیدم و بعد یه ساعت گریم کردن خودم که مهرهای مستر معلوم نشه ، یه آرایش لایت کردم و موهامم درست کردم و عطر و دیگه آماده شدم و رفتم پایین، ته قبل من آماده شده بود، یه کت شلوار مشکی و جذاب پوشیده بود و رو مبل منتظرم نشسته بود و سرش تو گوشیش بود. بوی عطر تلخ و دخترکشش از همین فاصله هم به مشامم میرسید
رفتم سمتش
یونا: چطور شدم؟
متوجه اومدنم و شد سرشو از گوشی آورد بیرون و همزمان پاشد، منو دید و بعد با چشای خمار زل زد بهم.
یونا: *خنده* الو؟ آقای ژذاب؟
میرم سمتش و سطحی و آروم لبشو میبوسم
با همون نگاه از کمرم به خودش میچسبونه، سرشو میکنه تو گردنم و بو میکنه
و منم که گردنم حساسه و مورمورم میشه
چندتا بوسه ریز و درشت رو گردنم میزاره و جدا میشه
ته: قلبم طاقت این همه زیبایی رو نداره خانم کیم
یکم خجالت میکشم
یونا: اینقد دلبری نکن یهو دیدی قلبم وایسادا
میخندم لپشو میبوسم
ته: *خنده* بریم عمرم
یونا: بریم عخشم *چشمک*
میریم سمت ماشین و درو برام باز میکنه، تشکر میکنم و میشینم بعد خودش شرو میکنه به رانندگی، از پنجره به بیرون نگاه میکردم که یه دستشو میذارم رو رو*نم. میخندم
//جشن//
// ویو مینجی //
جیمین پیاده میشه ، درو برام باز میکنه و دستشو جوری میگیره که دستمو حلقه کنم، کادو و اینا هم خدمتکارا میارن تو دستشو میگیرم ، به محض اینکه میریم ، ته و یونا هم میان و سلام علیک میکنیم. در حین اینکه همه داشتن سلام علیک میکردن، ته از جیمین یه چیز پرسید جیمینم با سر تایید کرد بعد یهو منو میکشه سمت خودش.
مینجی: چیکار میکنی؟ *تعجب*
ته: هیچی، فقط نمیخوام یونا بدونه ما مافیاییم اوکی؟
مینجی: خب به چه بهونه ای آوردیش؟
ته: همینجوری ، گفتم بی دلیله
مینجی: *خنده* باشه حله
ته: دمت گرم
و میره یونا هم هرچی ازم پرسید منم گفتم بی دلیل گاهی جشن میگیرن و اینا، خلاصه حدود یکی دو ساعت میگذره، تا الان جشن خوب بود و جیمین و اعضا و همکاراشون حرف میزدن و من و یونا تا بیشتر آشنا شیم. از یونا عذرخواهی کردم و رفتم پیش جیمین، یونا هم گوشی گرف دستش
مینجی: جیمین من میرم سرویس آرایشمو تمدید کنم*اروم*
جیمین: باشه عزیزم، بیام باهات؟
مینجی: نه نمیخواد میرم خودم
جیمین: مراقب باش
مینجی: مراقب چی؟ *خنده*
جیمین: همینجوری *خنده*
میخندم و میرم، به محض اینکه رفتم تو ، یه دستمال اومد جلو دهن دماغم و بعد هیچی نفهمیدم....
~ شرایط پارت بعد:
~ ۵۹۵ فالوور🌸
~ ۲۵ لایک🩷
~ ۲۵ کامنت🎀
حمایت یادت نره کیوتم 🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
لباسی که سفارش داده بود اومد ، رفتم پوشیدم و بعد یه ساعت گریم کردن خودم که مهرهای مستر معلوم نشه ، یه آرایش لایت کردم و موهامم درست کردم و عطر و دیگه آماده شدم و رفتم پایین، ته قبل من آماده شده بود، یه کت شلوار مشکی و جذاب پوشیده بود و رو مبل منتظرم نشسته بود و سرش تو گوشیش بود. بوی عطر تلخ و دخترکشش از همین فاصله هم به مشامم میرسید
رفتم سمتش
یونا: چطور شدم؟
متوجه اومدنم و شد سرشو از گوشی آورد بیرون و همزمان پاشد، منو دید و بعد با چشای خمار زل زد بهم.
یونا: *خنده* الو؟ آقای ژذاب؟
میرم سمتش و سطحی و آروم لبشو میبوسم
با همون نگاه از کمرم به خودش میچسبونه، سرشو میکنه تو گردنم و بو میکنه
و منم که گردنم حساسه و مورمورم میشه
چندتا بوسه ریز و درشت رو گردنم میزاره و جدا میشه
ته: قلبم طاقت این همه زیبایی رو نداره خانم کیم
یکم خجالت میکشم
یونا: اینقد دلبری نکن یهو دیدی قلبم وایسادا
میخندم لپشو میبوسم
ته: *خنده* بریم عمرم
یونا: بریم عخشم *چشمک*
میریم سمت ماشین و درو برام باز میکنه، تشکر میکنم و میشینم بعد خودش شرو میکنه به رانندگی، از پنجره به بیرون نگاه میکردم که یه دستشو میذارم رو رو*نم. میخندم
//جشن//
// ویو مینجی //
جیمین پیاده میشه ، درو برام باز میکنه و دستشو جوری میگیره که دستمو حلقه کنم، کادو و اینا هم خدمتکارا میارن تو دستشو میگیرم ، به محض اینکه میریم ، ته و یونا هم میان و سلام علیک میکنیم. در حین اینکه همه داشتن سلام علیک میکردن، ته از جیمین یه چیز پرسید جیمینم با سر تایید کرد بعد یهو منو میکشه سمت خودش.
مینجی: چیکار میکنی؟ *تعجب*
ته: هیچی، فقط نمیخوام یونا بدونه ما مافیاییم اوکی؟
مینجی: خب به چه بهونه ای آوردیش؟
ته: همینجوری ، گفتم بی دلیله
مینجی: *خنده* باشه حله
ته: دمت گرم
و میره یونا هم هرچی ازم پرسید منم گفتم بی دلیل گاهی جشن میگیرن و اینا، خلاصه حدود یکی دو ساعت میگذره، تا الان جشن خوب بود و جیمین و اعضا و همکاراشون حرف میزدن و من و یونا تا بیشتر آشنا شیم. از یونا عذرخواهی کردم و رفتم پیش جیمین، یونا هم گوشی گرف دستش
مینجی: جیمین من میرم سرویس آرایشمو تمدید کنم*اروم*
جیمین: باشه عزیزم، بیام باهات؟
مینجی: نه نمیخواد میرم خودم
جیمین: مراقب باش
مینجی: مراقب چی؟ *خنده*
جیمین: همینجوری *خنده*
میخندم و میرم، به محض اینکه رفتم تو ، یه دستمال اومد جلو دهن دماغم و بعد هیچی نفهمیدم....
~ شرایط پارت بعد:
~ ۵۹۵ فالوور🌸
~ ۲۵ لایک🩷
~ ۲۵ کامنت🎀
حمایت یادت نره کیوتم 🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
- ۱۳.۷k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط