احساس او
#فیک
#فیک_استری_کیدز
#فیک_فلیکس
#رمان
𝐏𝟏𝟎
از بغلش اومدم بیرون و تو چشماش نگاه کردم...
فلیکسو دو چشاش میدیدم
«فلش بک»
⃢10 ماه پیش⃢
هم اکنون شمارا زن و شوهر اعلام می کنم
اشکایی که تو چشام جمع شده بودند...
نمی تونستم تحمل کنم آخه چرا واقعا انقدر براش مهم نبودم؟ چطوری انقد راحت جای مامانو به یکی دیگه داد...
دلم می خواست تنها باشم
دلم می خواست گریه کنم
دلم می خواست اون زنیکه رو بکشم
دلم می خواست مامانمو ببینم
دلم می خواست همین الان مامانمو بغل کنم
دلم نمیخواست نامادری داشته باشه
دلم نمیخواست با رویاهام خداحافظی کنم
دلم نمیخواست نبود مادرم رو تا آخر عمر تحمل کنم
چرا بابایی؟ ینی من نه به من نه به مامان هیچ اهمیتی نمیدی؟
ولی هیچکس صدامو نمی شنید پس... دلم میخواست برم یه جایی که هیچکس نباشه
چشمم به بالکن کلیـسا افتاد... ویو خوبی داشت و جای تنهایی خوبی بود
کشیش ازدواج بابام با اون زنـیـکه رو اعلام کرد ادمای زیادی بودن که خوشحال بودن و این روانیم می کرد
رفتم تو باکلن و احساس خوبی تنهایی اومد سراغم که کسی که غبل من اونجا بود تنهایی و سکوت رو شکست.
فلیکس:ببخشید؟!
من:ها؟
فلیکس:اسمت چیه؟
من:به تو چع؟
فلیکس:ام... میدونم شاید از من خوشت نیاد مث من ک ازت خوشم نمیاد ولی مجبوری خواهر من باشی. پس اسمت چیه؟
من:ا.ت و تو
فلیکس:اسمم فلیکسه... لی فلیکس
و از آشنایی باهات اصلا خوشبخت نیستم...
ادامه دارد...
#فیک_استری_کیدز
#فیک_فلیکس
#رمان
𝐏𝟏𝟎
از بغلش اومدم بیرون و تو چشماش نگاه کردم...
فلیکسو دو چشاش میدیدم
«فلش بک»
⃢10 ماه پیش⃢
هم اکنون شمارا زن و شوهر اعلام می کنم
اشکایی که تو چشام جمع شده بودند...
نمی تونستم تحمل کنم آخه چرا واقعا انقدر براش مهم نبودم؟ چطوری انقد راحت جای مامانو به یکی دیگه داد...
دلم می خواست تنها باشم
دلم می خواست گریه کنم
دلم می خواست اون زنیکه رو بکشم
دلم می خواست مامانمو ببینم
دلم می خواست همین الان مامانمو بغل کنم
دلم نمیخواست نامادری داشته باشه
دلم نمیخواست با رویاهام خداحافظی کنم
دلم نمیخواست نبود مادرم رو تا آخر عمر تحمل کنم
چرا بابایی؟ ینی من نه به من نه به مامان هیچ اهمیتی نمیدی؟
ولی هیچکس صدامو نمی شنید پس... دلم میخواست برم یه جایی که هیچکس نباشه
چشمم به بالکن کلیـسا افتاد... ویو خوبی داشت و جای تنهایی خوبی بود
کشیش ازدواج بابام با اون زنـیـکه رو اعلام کرد ادمای زیادی بودن که خوشحال بودن و این روانیم می کرد
رفتم تو باکلن و احساس خوبی تنهایی اومد سراغم که کسی که غبل من اونجا بود تنهایی و سکوت رو شکست.
فلیکس:ببخشید؟!
من:ها؟
فلیکس:اسمت چیه؟
من:به تو چع؟
فلیکس:ام... میدونم شاید از من خوشت نیاد مث من ک ازت خوشم نمیاد ولی مجبوری خواهر من باشی. پس اسمت چیه؟
من:ا.ت و تو
فلیکس:اسمم فلیکسه... لی فلیکس
و از آشنایی باهات اصلا خوشبخت نیستم...
ادامه دارد...
۴.۲k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.