زندگی با بی تی اس...♡
#زندگی_با_بی_تی_اس
#part15
"ویو ات"
من سریع لباس پوشیدم و رفتم پیش اعضا...ولی هنوز سون هی داشت اماده میشد
تهیونگ:ات؟
ات:هوم؟
تهیونگ:ببین....این رفیقم یه بچه شیش هفت ساله داره و...
نزاشتم حرفش و ادمه بده و شروع کردم به حرف زدن
ات:عررررر....واقعا؟؟؟؟واییییی خدایاااااااا....
تهیونگ:ببین ات....نری همه چی رو درمورد مامان باباش بهش بگی هااااا....گند نزنی تو تربیتشون!مامان و بابای اون یه فوشم جلوی بچه نمیدن...کلیییی برنامه ریزی برای بزرگ کردنش دارن...از همین بچگی بهش مسئولیت و اینجور چیزا رو میخوان یاد بدن....
کوک:راست میگه...مثل دفعه ی قبل نشه هااااا...ببین ات...ابروی مارو نبری پیشش...خب؟
ات:باشه باباااااا...اهههه چقدر گیرین شماهاهممم
جیمین:هعی بدبخت اون بچه که...
ات:توخفه!
نامجون:عه ات؟
ات:چیع؟
جیمین:راست گفتم خو...اون بچه گناه داره همه چی رو از همین الان بفهمه...میدونی مامان باباش یکم اذیت میشن اینجوری(چشمک زد)
تهیونگ:خیله خب حالا...این سون هی کجاست؟؟؟
سون هی:من اومدم بریممم؟؟؟
کوک:اره بریم...کم کم داره دیر میشه!!!
#part15
"ویو ات"
من سریع لباس پوشیدم و رفتم پیش اعضا...ولی هنوز سون هی داشت اماده میشد
تهیونگ:ات؟
ات:هوم؟
تهیونگ:ببین....این رفیقم یه بچه شیش هفت ساله داره و...
نزاشتم حرفش و ادمه بده و شروع کردم به حرف زدن
ات:عررررر....واقعا؟؟؟؟واییییی خدایاااااااا....
تهیونگ:ببین ات....نری همه چی رو درمورد مامان باباش بهش بگی هااااا....گند نزنی تو تربیتشون!مامان و بابای اون یه فوشم جلوی بچه نمیدن...کلیییی برنامه ریزی برای بزرگ کردنش دارن...از همین بچگی بهش مسئولیت و اینجور چیزا رو میخوان یاد بدن....
کوک:راست میگه...مثل دفعه ی قبل نشه هااااا...ببین ات...ابروی مارو نبری پیشش...خب؟
ات:باشه باباااااا...اهههه چقدر گیرین شماهاهممم
جیمین:هعی بدبخت اون بچه که...
ات:توخفه!
نامجون:عه ات؟
ات:چیع؟
جیمین:راست گفتم خو...اون بچه گناه داره همه چی رو از همین الان بفهمه...میدونی مامان باباش یکم اذیت میشن اینجوری(چشمک زد)
تهیونگ:خیله خب حالا...این سون هی کجاست؟؟؟
سون هی:من اومدم بریممم؟؟؟
کوک:اره بریم...کم کم داره دیر میشه!!!
۱۱.۶k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.