پسری با طمع عشق 🦋

Prt8
هوپی: باشه باشه چاگیا
ا/ت: افرین برو

ا/ت
هوپی اومد داخل گفت بپوش بریم بیرون
منم دوتا از قشنگ ترین لباسامو برداشتم
و به هوپی گفتم یکی رو انتخاب کن اونی رو که انتخاب کرد رو پو شیدم و یه روژ ملیح زدم و ارایش خیلی ملیحی کردم بعدش مو هامو باز کردم و یه کیف سفید رو که همرنگ لباسم بود رو پو شیدم و رفتم بیرون
هوپی: خیلی خشمل شدی بریم
ا/ت: بریم
رفتیم و توی یه کافه ایستادیم دوتا هات چاکلت سفارش دادیم منتظر بودیم تا اماده بشه
هوپی: می تونم ی چیزی بگم
ا/ت :بگو
هوپی:بهم راستشو بگو اون شب با نامی چکار داشتید
ا/ت :ببین نامی نگرانت بود بخاطر همین بهم گفت اگه عاشقت نیستم باهات وارد رابطه نشم اما من....
من عاشقت شدم ولی ترسیدم پسم بزنی
هوپی :من... من همون اول گفتم که عاشقتم بیب
ا/ت :واقعا
هوپی :اره چاگیا

هوپی
سفارشمونو اوردن و خوردیم و بعد بهش گفتم بریم سینما
ا/ت باشه بریم
هوپی: فیلم ترسناک ببینیم
ا/ت :بباششه
هوپی: میترسی
ا/ت ننه نه منو ترس اصن جور نیستیم
هوپی باشه

ا/ت

رفتیم سینما من می ترسیدم که هوپی دستمو گرفت و نشوند رو پاش
ا/ت چکار میکنی
هوپی: من که می دونم می ترسی بشین و راحت باش
ا/ت :باش
هوپی
فیلم تموم شد اما ا/ت خواب بود
هوپی :ا/ت.... ا/ت..... بیدار شو باید بریم
ا/ت.......

بیب بریم پارت بدی 🐼 🧚