𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆⁴³

𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆⁴³
chapter②



(چرا ماشینه کادیلاک الدورادو بیشتر شبیه ماشینای حمل جسده...💀)




ات: ۱۳۱٠*مظلوم*

بعد از باز کردن گوشی به سمت شماره ها رفتو و شماررو یاداشت کرد...
چقدر کسل کننده تمام کاراش از قبل پیش بینی شدست، ولی حتی خودشم نمی‌دونست تو سرش چی می‌گذره...

کوک: میدونم*بم*
ات: چی؟
کوک: میدونم تو سرم چی میگذره
ات: پشمایم*آروم. زیر ل.ب*

تکامل ذهنش بی‌نظیر بود انگار می‌دونه چی میگم و قدرت ذهن خونی داشت!

ات: نمیخوای بدی موبایلمو؟*مظلوم*

بعد از بلاک کردن یارو از صد جا گوشی رو به دستم داد....

ات: می‌تونی نه کم نه بیشتر، متوسط رفتار خوبی کنی....
کوک: با مزاحم تلفنی؟!
ات:*چشم غره*

حالا خوبه امروز زنگ زده منم امروز بهش گفتم...

ات: میخوام برم بیرون ماشینتو قرض میدی؟* پررو*
کوک: پارسال بهت قرض دادم دیدم بهاشو
ات: اووو گگگ پارسال!

سوئیچ از جیبش بیرون آورده تو بغلم پرت کرد و منم درجا گرفتمش...

کوک: ماشینو جایی نزن*جدی*
ات: این اون کادیلاک الدورادوعه؟؟....(مکث)....مال لامبرگینی رو بده:/
کوک: حتماً...وال لاورگینی زو یده *دهنشو کج میکنه*

(بچم چه پدر خوبیه🤡🐄)

ات:وادا...*پوکر*

قبول کردم....

______
ببخشید نبودم الان دوباره برای بار صدم پر انرژی اومدم! 🤡🎀