عشق نابینای من پارت اخر
÷رفتم سراق یونا هیوان دستگیر شده بود ادرس خونشو در اوردمو رفتم سراقش، که دیدم رو زمین افتاده
(در خونش شیشه ایه و پذیرایی دیده میشه از تو حیاط)
سریع نبضش رو چک کردم که دیدم تموم کرده که به پلس خبر دادم
یه مدت بعد متوجه شدن هیوان کشتش و جرمش، سنگین تر شد
×2 سال بعد با سوهی داشتیم تویه خیابون کنار دریا قدم میزدیم
بلخله دردسرامون تموم شد
×الان دیگه زندگیارومی داریم
اره خیلی خوبه
×بیا بریم اون پایین سمت ساحل
بریم (لبخند)
رفتیم ساحل باهم وقت گزروندیم همو خیس کردیم
رویه ماسه ها چیزی مینوشتیم
و اخر هم غروب رو تماشا کردیم
هیوان اعدام شد
یونا مرد
یوجین زن گرفت و الانم یک بچه دارن
منو یوجون هم که ازدواج کرده بودیم و یه کوچولو 3 ماهه تو راه داشتیم
★پایان ★
ببخشید اگه بد بودش🥺
(در خونش شیشه ایه و پذیرایی دیده میشه از تو حیاط)
سریع نبضش رو چک کردم که دیدم تموم کرده که به پلس خبر دادم
یه مدت بعد متوجه شدن هیوان کشتش و جرمش، سنگین تر شد
×2 سال بعد با سوهی داشتیم تویه خیابون کنار دریا قدم میزدیم
بلخله دردسرامون تموم شد
×الان دیگه زندگیارومی داریم
اره خیلی خوبه
×بیا بریم اون پایین سمت ساحل
بریم (لبخند)
رفتیم ساحل باهم وقت گزروندیم همو خیس کردیم
رویه ماسه ها چیزی مینوشتیم
و اخر هم غروب رو تماشا کردیم
هیوان اعدام شد
یونا مرد
یوجین زن گرفت و الانم یک بچه دارن
منو یوجون هم که ازدواج کرده بودیم و یه کوچولو 3 ماهه تو راه داشتیم
★پایان ★
ببخشید اگه بد بودش🥺
۸۶۱
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.