هانما یکی از پسرا تخس و رو مخه که از اذیت کردن شما لذت می
هانما یکی از پسرا تخس و رو مخه که از اذیت کردن شما لذت میبره تا اینکه تصمیم میگیری که علت کارش رو بپرسی
امروزم مثل روزای دیگه صبح از خواب پا میشم و حاضر میشم که به مدرسه برم
حاضر میشم و به طرف مدرسه راه میافتم
چند قدمی مونده بود تا به مدرسه برسم که یه سنگ با اندازه متوسط میخوره تو سرم
ا/ت : اخخ این دیگه از کجا امد؟
هانما : ایول به هدف خورد، بچه ها کیف کردید چه دقیق زدم
ا/ت : هوی میمون کاکول زرد چته مگه مرض داری؟
هانما : خیلی مسخره نگاهت میکنم و شونه هامو بالا میندازم و میگم، این میمون کاکول زرد دلش میخواد بهت سنگ پرت کنه خانوم کوچولو
ا/ت : سرخ میشم و بهش میگم خانوم کوچولو عمته و به راهم ادامه میدم
هر روز ارزو میکردم که ماشین بزنه بهش و بمیره
از اونجایی که کلاسامون یکی بود همیشه اذیتم میکرد و با حرص خوردن من کیف میکرد
امروز دیگه غال قضیه رو میکنم
چند ساعت بعد و پایان مدرسه*
همین که هانما بلند شد از کلاس بره بیرون داد زدم هوی میمون کاکول زرد واسا کارت دارم
هانما دم چهارچوب در واستاد و با تعجب نگاهم کرد
نزدیک شدم و با اشاره بهش گفتم که دوستاشو رد کنه برن
حرفمو میفهمه و به دوستاش میگه که برن و خودش میاد توی کلاس
هانما : چیکار داری زود باش کار دارم میخام برم
ا/ت : چرا اذیتم میکنی؟
هانما : یعنی نمیدونی؟ چون از اذیت کردند لذت میبرم
ا/ت : سرمو میندازم پایین و با استرس میگم خواهش میکنم تمومش کن
هانما یه ابرو بالا میندازه و پقی میزنه زیر خنده
ا/ت : به چی میخندی، کجای حرفم خنده دار بود؟
هانما : پس میخوای که من دست از اذیتت کردنت بردارم؟
ا/ت : معلومه از خدامه
هانما : باشه یه شرطی داره
ا/ت : شرط؟ ، چه شرطی؟؟
هانما : احمق هنوز نفهمیدی ازت خوشم امده؟ میخام که دوست دخترم شی منم قول میدم اذیتت نکنم
سرخ میشی و سرتو بالا میاری و با لکنت میگی دو دو دوست دختر؟
هانما : درسته دوست دختر
ا/ت : استرس کل تنمو میگیره و ناخوداگاه برای ازاد شدن از دست اذیتاش قبول میکنم
هانما لبخندی میزنه و میگه به قلب من خوش امدی خانوم کوچولو
لبخندی میزنی و تشکر میکنی و ازش خداحافظی میکنی و برمیگردی خونه
از حالا به بعد تو دوست دختر هانمایی همون هانمایی که از جونش برات مایه میزاره
امروزم مثل روزای دیگه صبح از خواب پا میشم و حاضر میشم که به مدرسه برم
حاضر میشم و به طرف مدرسه راه میافتم
چند قدمی مونده بود تا به مدرسه برسم که یه سنگ با اندازه متوسط میخوره تو سرم
ا/ت : اخخ این دیگه از کجا امد؟
هانما : ایول به هدف خورد، بچه ها کیف کردید چه دقیق زدم
ا/ت : هوی میمون کاکول زرد چته مگه مرض داری؟
هانما : خیلی مسخره نگاهت میکنم و شونه هامو بالا میندازم و میگم، این میمون کاکول زرد دلش میخواد بهت سنگ پرت کنه خانوم کوچولو
ا/ت : سرخ میشم و بهش میگم خانوم کوچولو عمته و به راهم ادامه میدم
هر روز ارزو میکردم که ماشین بزنه بهش و بمیره
از اونجایی که کلاسامون یکی بود همیشه اذیتم میکرد و با حرص خوردن من کیف میکرد
امروز دیگه غال قضیه رو میکنم
چند ساعت بعد و پایان مدرسه*
همین که هانما بلند شد از کلاس بره بیرون داد زدم هوی میمون کاکول زرد واسا کارت دارم
هانما دم چهارچوب در واستاد و با تعجب نگاهم کرد
نزدیک شدم و با اشاره بهش گفتم که دوستاشو رد کنه برن
حرفمو میفهمه و به دوستاش میگه که برن و خودش میاد توی کلاس
هانما : چیکار داری زود باش کار دارم میخام برم
ا/ت : چرا اذیتم میکنی؟
هانما : یعنی نمیدونی؟ چون از اذیت کردند لذت میبرم
ا/ت : سرمو میندازم پایین و با استرس میگم خواهش میکنم تمومش کن
هانما یه ابرو بالا میندازه و پقی میزنه زیر خنده
ا/ت : به چی میخندی، کجای حرفم خنده دار بود؟
هانما : پس میخوای که من دست از اذیتت کردنت بردارم؟
ا/ت : معلومه از خدامه
هانما : باشه یه شرطی داره
ا/ت : شرط؟ ، چه شرطی؟؟
هانما : احمق هنوز نفهمیدی ازت خوشم امده؟ میخام که دوست دخترم شی منم قول میدم اذیتت نکنم
سرخ میشی و سرتو بالا میاری و با لکنت میگی دو دو دوست دختر؟
هانما : درسته دوست دختر
ا/ت : استرس کل تنمو میگیره و ناخوداگاه برای ازاد شدن از دست اذیتاش قبول میکنم
هانما لبخندی میزنه و میگه به قلب من خوش امدی خانوم کوچولو
لبخندی میزنی و تشکر میکنی و ازش خداحافظی میکنی و برمیگردی خونه
از حالا به بعد تو دوست دختر هانمایی همون هانمایی که از جونش برات مایه میزاره
۴.۲k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.