part7 عشق غیر قابل دسترس
نشستم و برگشتم تا ببینم پشت سرم کی نشسته و جوابو بهم گفت،وقتی برگشتم یه پسرو با چشمای مشکی و موهای نسکافه ای،دیدم،که بهم لبخند زد و یه چشمک زد بهش خندیدم و گفتم مرسی
بعد از کلاس وسایلمو جمع کردم و کیفمو روی شونه ام انداختم که یکی از پشت صدام کرد برگشتم دیدم همون پسره ست،به من گفت:کتابتو جا گذاشته بودی
الیزا:خیلی ممنونم
_راستی من شاردِنم و شما؟
الیزا:منم الیزام خوشبختم،راستی امروز خیلی کمکم کردی واقعاً ممنونم ازت
شاردن:اها ن بابا کاری نکردم 😅
الیزا:خب من باید برم
شاردن:باشه بعدا میبینمتت
شاردن؛از وقتی به این دانشگاه اومدم جلوی من نشسته و احساس میکنم دحتر باحالیه اما انگار خیلی دوست نداره حرف بزنه.
الیزا؛اوووف امروز واقعا روز عجیبی بود مامان،خستم چیزی نمیخورم، میخوام صبح زود بیدار بشم...
حمایتتون کمه ها،ادمین به این خوبی دیگ پیدا نمیکنید
بعد از کلاس وسایلمو جمع کردم و کیفمو روی شونه ام انداختم که یکی از پشت صدام کرد برگشتم دیدم همون پسره ست،به من گفت:کتابتو جا گذاشته بودی
الیزا:خیلی ممنونم
_راستی من شاردِنم و شما؟
الیزا:منم الیزام خوشبختم،راستی امروز خیلی کمکم کردی واقعاً ممنونم ازت
شاردن:اها ن بابا کاری نکردم 😅
الیزا:خب من باید برم
شاردن:باشه بعدا میبینمتت
شاردن؛از وقتی به این دانشگاه اومدم جلوی من نشسته و احساس میکنم دحتر باحالیه اما انگار خیلی دوست نداره حرف بزنه.
الیزا؛اوووف امروز واقعا روز عجیبی بود مامان،خستم چیزی نمیخورم، میخوام صبح زود بیدار بشم...
حمایتتون کمه ها،ادمین به این خوبی دیگ پیدا نمیکنید
۲.۲k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.