//سلطنت راز آلود//
//سلطنت راز آلود//
ادامه پارت 97
جیمین : نقشت چیه .. من به اندازه کافی دیوانت هستم میخواهی روانیم کنی
احساس گرمای تن هر دو آن ها وصف ناپذیر بود و این وضعیت برای جیمین زمانی سخت تر شد که الویز روی برجستگی پایین تنه اش نشست آتش تن او را بیشتر کرد الویز که به خواسته از رسیده بود لبخندش پر رنگ تر شد و میخواست ازش فاصله بگیرد که حلقه دستان جیمین تنگ تر شد و لب هایش را به لب های معشوقش رسانه و همانند تشنه های که به سرآب رسیده لب هایش را مک میزد و از همراهی نشدن توسط معشوقش کمی کلافه شد و پهلوی اش را محکم فشار داد که باعث شد الویز آه عمقی بین بوسه شون بکشد ... با کم بود نفس از هم جدا شدن
و پیشونیش را به پیشونی معشوقش گذاشت و درحال که بریده بریده نفس میکشید گفت
جیمین : کیه قرار .. عطش داشتنت توی .. وجودم آروم بگیره لیلی
الویز : هیچ .. هیچ وقت نباید آروم بگیره فهمیدی
الویز زمانی که برجستگی پایین تنه اش مطمئن شد لبخند شیطنت آمیز زد و از روی پاهایش بلند شد جیمین با تعجب به رفتنش نگاه میکرد
و درحال که از پله بالا میرفت با صدای نسبتاً بلند گفت
الویز : من امشب خیلی خستم به فکری به حال خودت بکن..
جیمین با کلافگی خودش روی مبل پرت کرد و طوری که الویز بشنود گفت
جیمین : این کارتو تلافی میکنم لیلی...
ادامه پارت 97
جیمین : نقشت چیه .. من به اندازه کافی دیوانت هستم میخواهی روانیم کنی
احساس گرمای تن هر دو آن ها وصف ناپذیر بود و این وضعیت برای جیمین زمانی سخت تر شد که الویز روی برجستگی پایین تنه اش نشست آتش تن او را بیشتر کرد الویز که به خواسته از رسیده بود لبخندش پر رنگ تر شد و میخواست ازش فاصله بگیرد که حلقه دستان جیمین تنگ تر شد و لب هایش را به لب های معشوقش رسانه و همانند تشنه های که به سرآب رسیده لب هایش را مک میزد و از همراهی نشدن توسط معشوقش کمی کلافه شد و پهلوی اش را محکم فشار داد که باعث شد الویز آه عمقی بین بوسه شون بکشد ... با کم بود نفس از هم جدا شدن
و پیشونیش را به پیشونی معشوقش گذاشت و درحال که بریده بریده نفس میکشید گفت
جیمین : کیه قرار .. عطش داشتنت توی .. وجودم آروم بگیره لیلی
الویز : هیچ .. هیچ وقت نباید آروم بگیره فهمیدی
الویز زمانی که برجستگی پایین تنه اش مطمئن شد لبخند شیطنت آمیز زد و از روی پاهایش بلند شد جیمین با تعجب به رفتنش نگاه میکرد
و درحال که از پله بالا میرفت با صدای نسبتاً بلند گفت
الویز : من امشب خیلی خستم به فکری به حال خودت بکن..
جیمین با کلافگی خودش روی مبل پرت کرد و طوری که الویز بشنود گفت
جیمین : این کارتو تلافی میکنم لیلی...
۶.۲k
۱۹ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.