فن فیک:«جنون⁹»فن فیک:«جنون ⁸» Tokyo Revengers
ـــــــــــــــــــــــᵥₑgₑₜₐbₗₑ ₛₑₗₗₑᵣ gᵢᵣₗــــــــــــــــــــــــ
با استعداد هایی که اینا دارن گنگ داشتن واقعا خیلی بده!(سخنان مادر بزرگی ا/ت)مخصوصا کاکوچو.خیلی مهربونه،خوشگله ومراقب همس!اون میتونه دکتر یا پرستار باشه.البته اگه ایزانا هم همچین کاری کنه. با تصور ایزانا تو لباس پرستاری خندم گرفت..اخساس میکنم اگه مریض یه بار بگه فلان کارو نمیکنم با کفش میوفته دنبالش و همش میگه:«به چه حقی حرف پادشاهت رو قبول نمیکنی ؟!حقته با چاقو کند بکشمت!!» سرمو به چپ و راست تکون دادم و سمت خونه ی ران و یندو. اه افتادم.امروز قضیه ی ران و پیام هایی که دادیم رو تموم میکنم!
|•|•|•|•|•|•|
انگشتم رو روی دکمه ی ایفون گذاشتم تا اگه یوقت خواب بوده باشن
بیدار شن.
بعد از چند دقیقه ران با موهای بهم ریخته که چند تار از موهاش روی صورتش پخش شده بود و صورت خواب آلود و بدون لباس در رو باز کرد. احساس میکنم دیشب رفته جنگ !
ران:«اخه کدوم خری¹ این وقت صبح میاد اینجا که تو بیای اینجا؟»
اخم کردم و روی پاشنه ی پام بلند شدم و موهاشو از روی صورتش کنار زدم.
ا/ت:«کسی که با داداشت کار داره»
اصلا کاری باریندو نداشتم فقط حوصله ام سر رفته بود~
ران اخم کرد و سرخ شد.
ران:«بیا تو هوا سرده..» ادامه حرفش یچیزی رو زمزمه کرد اما نفهمیدم برای همین سرمو تکون دادم و وارد خونه شدم .
ران پشت سرم در رو بست و سمت سرویس رفت.
ران:«ریندو هنوز خوابه.. م_»
قبل اینکه ران بخواد ادامه ی حرفشو بزنه در اتاق ریندو باز شد و ریندو خیلی مرتب و تمیز اومد.ریندو با لحن خسته وبی روحش گفت:«ریندو چی؟..»
ران اخم کرد و به ریندو چشم غره رفت.
ران:«توکه از اول بیدار بودی چرا نرفتی در رو برای این مشنگ² باز کنی؟»
با تعجب به ران نگاه کردم.
ا/ت:«مشنگ؟؟چرا عصبانیتتو سر من مظلوم خالی میکنی؟؟»
ران به طرفم برگشت:«تو به جای مظلوم بودن وظالمی!»
با عصبانیت نیشخند زدم.
ا/ت:«نباید همه رو مثل خودت ببینی میدونی~»
...
نکته¹:من نمیخوام نه به ا/ت و نه به ران و ریندو و بقیه فحش بدم ولی من باید فحش بدم.
ـــــــــــــــــــــــᵥₑgₑₜₐbₗₑ ₛₑₗₗₑᵣ gᵢᵣₗــــــــــــــــــــــــ
واین داستان ادامه دارد!!
امیدوارم خوشتون اومده باشه و امیدوارم همتون امتحان های دی رو خوب بدین!
و من تا اخر دی آف میزنم و دوباره دست پر برمی گردم.
کپی ممنوع
بای بای:»»
اثری از#دخترک_سبزی_فروش
#جنون
#ران_هایتانی
#ریندو_هایتانی
#توکیو_ریونجرز
#فن_فیک
با استعداد هایی که اینا دارن گنگ داشتن واقعا خیلی بده!(سخنان مادر بزرگی ا/ت)مخصوصا کاکوچو.خیلی مهربونه،خوشگله ومراقب همس!اون میتونه دکتر یا پرستار باشه.البته اگه ایزانا هم همچین کاری کنه. با تصور ایزانا تو لباس پرستاری خندم گرفت..اخساس میکنم اگه مریض یه بار بگه فلان کارو نمیکنم با کفش میوفته دنبالش و همش میگه:«به چه حقی حرف پادشاهت رو قبول نمیکنی ؟!حقته با چاقو کند بکشمت!!» سرمو به چپ و راست تکون دادم و سمت خونه ی ران و یندو. اه افتادم.امروز قضیه ی ران و پیام هایی که دادیم رو تموم میکنم!
|•|•|•|•|•|•|
انگشتم رو روی دکمه ی ایفون گذاشتم تا اگه یوقت خواب بوده باشن
بیدار شن.
بعد از چند دقیقه ران با موهای بهم ریخته که چند تار از موهاش روی صورتش پخش شده بود و صورت خواب آلود و بدون لباس در رو باز کرد. احساس میکنم دیشب رفته جنگ !
ران:«اخه کدوم خری¹ این وقت صبح میاد اینجا که تو بیای اینجا؟»
اخم کردم و روی پاشنه ی پام بلند شدم و موهاشو از روی صورتش کنار زدم.
ا/ت:«کسی که با داداشت کار داره»
اصلا کاری باریندو نداشتم فقط حوصله ام سر رفته بود~
ران اخم کرد و سرخ شد.
ران:«بیا تو هوا سرده..» ادامه حرفش یچیزی رو زمزمه کرد اما نفهمیدم برای همین سرمو تکون دادم و وارد خونه شدم .
ران پشت سرم در رو بست و سمت سرویس رفت.
ران:«ریندو هنوز خوابه.. م_»
قبل اینکه ران بخواد ادامه ی حرفشو بزنه در اتاق ریندو باز شد و ریندو خیلی مرتب و تمیز اومد.ریندو با لحن خسته وبی روحش گفت:«ریندو چی؟..»
ران اخم کرد و به ریندو چشم غره رفت.
ران:«توکه از اول بیدار بودی چرا نرفتی در رو برای این مشنگ² باز کنی؟»
با تعجب به ران نگاه کردم.
ا/ت:«مشنگ؟؟چرا عصبانیتتو سر من مظلوم خالی میکنی؟؟»
ران به طرفم برگشت:«تو به جای مظلوم بودن وظالمی!»
با عصبانیت نیشخند زدم.
ا/ت:«نباید همه رو مثل خودت ببینی میدونی~»
...
نکته¹:من نمیخوام نه به ا/ت و نه به ران و ریندو و بقیه فحش بدم ولی من باید فحش بدم.
ـــــــــــــــــــــــᵥₑgₑₜₐbₗₑ ₛₑₗₗₑᵣ gᵢᵣₗــــــــــــــــــــــــ
واین داستان ادامه دارد!!
امیدوارم خوشتون اومده باشه و امیدوارم همتون امتحان های دی رو خوب بدین!
و من تا اخر دی آف میزنم و دوباره دست پر برمی گردم.
کپی ممنوع
بای بای:»»
اثری از#دخترک_سبزی_فروش
#جنون
#ران_هایتانی
#ریندو_هایتانی
#توکیو_ریونجرز
#فن_فیک
۵۳۰
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.