حمایت نکردین ولی من میزارم
عشقی که نباید. پارت 6
آنیا:چی شده مگه؟
لوید: باید با دامیان بهم بزنی
آنیا: چیی 😳
لوید: آره ماموران ما تونستن به خونه ی دامیان اینا دسترسی پیدا کنن گفتن اگه اونا نتونستن ما وارد عمل بشیم
آنیا: آخه نمیشه که من باهاش بهم بزنم اگه نتونستن دوباره دوست بشم باهاش
لوید: خب بهم نزن ی دعوا الکی را بنداز که اگه شد بتونی باهاش بهم بزنی
آنیا: ب ا باشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ....................ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(مدرسه)
دامیان آنیا رو میبینه و دست تکون داد ولی آنیا محل نداد دوباره سر ناهار رفت پیشش و آنیا پیش خودش گفت جهنم من باید بهش بگم
آنیا: دامیان کارت دارم میشه ی دقیقه بیای
دامیان: حتما بریم
آنیا همه چی رو برای دامیان تعریف کرد دامیان نمیدونس چی بگه
آنیا: دامیان ساما باور کن من نمیخواستم ناراحتت کنم
دامیان: م منن نمیدونم چی بگم تو یعنی م م منو دوست نداری؟ 😧😧☹️🥺
آنیا: دامیان ساما گفتم که من
دامیان: بس کن فقط بس کن من ازت خوشم میومد واقعا اما تو گولم زدی
آنیا: نه اینجوری نیست دامیان ساما باور کن من دوست دارم
دامیان: بسه دروغ نگو دیگه
آنیا: اگه دوست نداشتم اینارو بهت نمیگفتم و کاری که پدرم گفت رو انجام میدادم
دامیان آنیا رو هل میده آنیا میوفته زمین سرش میخوره به دیوار و میبرنش بیمارستان
شرط پارت بعد 20 لایک. 30 کامنت
آنیا:چی شده مگه؟
لوید: باید با دامیان بهم بزنی
آنیا: چیی 😳
لوید: آره ماموران ما تونستن به خونه ی دامیان اینا دسترسی پیدا کنن گفتن اگه اونا نتونستن ما وارد عمل بشیم
آنیا: آخه نمیشه که من باهاش بهم بزنم اگه نتونستن دوباره دوست بشم باهاش
لوید: خب بهم نزن ی دعوا الکی را بنداز که اگه شد بتونی باهاش بهم بزنی
آنیا: ب ا باشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ....................ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(مدرسه)
دامیان آنیا رو میبینه و دست تکون داد ولی آنیا محل نداد دوباره سر ناهار رفت پیشش و آنیا پیش خودش گفت جهنم من باید بهش بگم
آنیا: دامیان کارت دارم میشه ی دقیقه بیای
دامیان: حتما بریم
آنیا همه چی رو برای دامیان تعریف کرد دامیان نمیدونس چی بگه
آنیا: دامیان ساما باور کن من نمیخواستم ناراحتت کنم
دامیان: م منن نمیدونم چی بگم تو یعنی م م منو دوست نداری؟ 😧😧☹️🥺
آنیا: دامیان ساما گفتم که من
دامیان: بس کن فقط بس کن من ازت خوشم میومد واقعا اما تو گولم زدی
آنیا: نه اینجوری نیست دامیان ساما باور کن من دوست دارم
دامیان: بسه دروغ نگو دیگه
آنیا: اگه دوست نداشتم اینارو بهت نمیگفتم و کاری که پدرم گفت رو انجام میدادم
دامیان آنیا رو هل میده آنیا میوفته زمین سرش میخوره به دیوار و میبرنش بیمارستان
شرط پارت بعد 20 لایک. 30 کامنت
۹.۹k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.