دو ماه سفید پارت 16
سه سال بعد از این اتفاق
کوک و ات خیلی قویتر شدن و هیچی از عشقشون کم نشد بعد دو ماه ازدواج کردن باندشون بیش از حد قوی شد هیچکس اجازه نداشت نزدیک این باند بشه و اسم باندشونو دو ماه سفید گذاشتن یک شب کوک ب پارتی دوستش دعوت شد ات حال نداشت ک باهاش بره پس کوک گف مواظب خودت باش این چیزا تموم شد تموم شد تا وقعی ک کوک اومد خونه ات نایه راه رفتن نداشت چون( عادت ماهانه شده بود) ات گفتش عشقم حالت خوبه اینا ولی کوک با سردیه تمام جوابشو داد
ات ک شکه بود از رفتار کوک با خودش گفت شاید مسته اینجوری حرف میزنه چیز مهمی نگرفتشو و خوابید
صب بلند شد دید کوک پیشش نیست و ی نامه بالای تخته نامه رو باز کرد دید نوشته(اضحاریه طلاق)ات شوک ب برگه رو بروش نگاه میکرد دستاش ب شدت میلرزید بغض وحشتناکی گرفته بودش اصلا نمیتونست حرف بزنه فقط با چشم پر از اشک و بغض الود نگاه برگه جلوش میکرد با خودش گفت
ات: ی..ع..ن..ی..از..م د..ی..گه ب..د..ش م..یا..د که اینو فر..ست..ا..ده مگ..ه من چ..کار ..کردم ( بغض جوری دخترک قصه ما رو نابود کرده بود... تو شک بود ک نمیتونس چشم از اون برگه برداره)
( ی دفعه برگه رو ک ول کرد ازش چند تا عکس افتاد پایین و دخترک با دست لرزون برش داش وقتی بازش کرد با اولین عکسی ک لخت ت بغل ی پسر بود ب اشکاش اجازه ریخت داد)
ات: این من نیستمم ب خدا این من نیستممم( داد وحشتناک همراه با گریه خیلی بد)
ات: تا..زه من هنو..ز با..کره گیمو دارم پس اینا چ زریییییی میزنننن اصلا این نجس کیهههه(گریه وحشتناک)
دخترک قصه ما از اون روز خواب ب چشماش نرفت و پسرک قصه ما هم نیومد ک نیومد .........
فردای روز طلاق
دخترک نمیدونست باید چجوری اینو ب پسرک ب فهمونه ک این من نیستم پس گفت ولش کن من هرجور ک بخواد زندگی میکنم بهم بگه برو گمشو گم میشم بگه برو بمیر میمیرم
دخترک ب حرف دلش گوش داد رفت جایی ک میخوان طلاق بگیرن
ویو بعد از طلاق
ات: میخوام چند لحظه باهات صحبت کنم( سرد و زیر چشماش گود افتاده بود )
کوک:اوکی(توی دلش میگفت: از چشمام کامل معلومه تا صب گریه کرده ولی باید ب عواقب اینجاش فکر میکرد)(پسرکی ک هیچی خبر نداشت فقط حرف میزد واسه خودش)
ات:نگاه کن کسی ک بغل اون پسر دیدی من نبودم و حالا هر طور میخای فکر کنی فکر کن چون من دیگه نیستم و میخوام بهت بفهمونم ک چ کار اشتباهی انجام دادی ( جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود) با بغض و داد گفتش بعد رفت
کوک ک تا الان داشت ب دخترک جلوش نگاه میکرد ت دلش میگفت من باهات چیکار کرد ک ب این روز افتادی ولی مقصر اصلی خود تویی کیم ات
.......................................................................................
شرایط
23 تا لایک
23 تا کامنت
13 تا فالووو
کوک و ات خیلی قویتر شدن و هیچی از عشقشون کم نشد بعد دو ماه ازدواج کردن باندشون بیش از حد قوی شد هیچکس اجازه نداشت نزدیک این باند بشه و اسم باندشونو دو ماه سفید گذاشتن یک شب کوک ب پارتی دوستش دعوت شد ات حال نداشت ک باهاش بره پس کوک گف مواظب خودت باش این چیزا تموم شد تموم شد تا وقعی ک کوک اومد خونه ات نایه راه رفتن نداشت چون( عادت ماهانه شده بود) ات گفتش عشقم حالت خوبه اینا ولی کوک با سردیه تمام جوابشو داد
ات ک شکه بود از رفتار کوک با خودش گفت شاید مسته اینجوری حرف میزنه چیز مهمی نگرفتشو و خوابید
صب بلند شد دید کوک پیشش نیست و ی نامه بالای تخته نامه رو باز کرد دید نوشته(اضحاریه طلاق)ات شوک ب برگه رو بروش نگاه میکرد دستاش ب شدت میلرزید بغض وحشتناکی گرفته بودش اصلا نمیتونست حرف بزنه فقط با چشم پر از اشک و بغض الود نگاه برگه جلوش میکرد با خودش گفت
ات: ی..ع..ن..ی..از..م د..ی..گه ب..د..ش م..یا..د که اینو فر..ست..ا..ده مگ..ه من چ..کار ..کردم ( بغض جوری دخترک قصه ما رو نابود کرده بود... تو شک بود ک نمیتونس چشم از اون برگه برداره)
( ی دفعه برگه رو ک ول کرد ازش چند تا عکس افتاد پایین و دخترک با دست لرزون برش داش وقتی بازش کرد با اولین عکسی ک لخت ت بغل ی پسر بود ب اشکاش اجازه ریخت داد)
ات: این من نیستمم ب خدا این من نیستممم( داد وحشتناک همراه با گریه خیلی بد)
ات: تا..زه من هنو..ز با..کره گیمو دارم پس اینا چ زریییییی میزنننن اصلا این نجس کیهههه(گریه وحشتناک)
دخترک قصه ما از اون روز خواب ب چشماش نرفت و پسرک قصه ما هم نیومد ک نیومد .........
فردای روز طلاق
دخترک نمیدونست باید چجوری اینو ب پسرک ب فهمونه ک این من نیستم پس گفت ولش کن من هرجور ک بخواد زندگی میکنم بهم بگه برو گمشو گم میشم بگه برو بمیر میمیرم
دخترک ب حرف دلش گوش داد رفت جایی ک میخوان طلاق بگیرن
ویو بعد از طلاق
ات: میخوام چند لحظه باهات صحبت کنم( سرد و زیر چشماش گود افتاده بود )
کوک:اوکی(توی دلش میگفت: از چشمام کامل معلومه تا صب گریه کرده ولی باید ب عواقب اینجاش فکر میکرد)(پسرکی ک هیچی خبر نداشت فقط حرف میزد واسه خودش)
ات:نگاه کن کسی ک بغل اون پسر دیدی من نبودم و حالا هر طور میخای فکر کنی فکر کن چون من دیگه نیستم و میخوام بهت بفهمونم ک چ کار اشتباهی انجام دادی ( جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود) با بغض و داد گفتش بعد رفت
کوک ک تا الان داشت ب دخترک جلوش نگاه میکرد ت دلش میگفت من باهات چیکار کرد ک ب این روز افتادی ولی مقصر اصلی خود تویی کیم ات
.......................................................................................
شرایط
23 تا لایک
23 تا کامنت
13 تا فالووو
۱۴.۹k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.