عشق بی انتها پارت ۶۰
#بوساگ
از تو بغلش اومدم بیرون و اشکامو با انگوشت شصتش پاک کرد کوک:دیگه گریه نکن چون میدونی طاقت اشکاتو ندارم من:باشه کوک:حالا بخند یه خنده ریز کردم و دوباره لبامو بوسید یه مک کوچولو زد و جدا شد کوک:خسته شدی من:آره کوک:انگار خوابتم میاد من:آره تو خونه از خواب پریدم کوک:میخوای بخوابی پیش من سرمو به نشونه بله تکون دادم من:آره کوک:میدونی خیلی سال کنار هم نبودیم و نتونستم صبحا با دیدنت پاشم من:دیگه نمیرم کوک:معلومه چون من نمیزارم بری حالا بیا بریم من:بریم باهم رفتیم من اول خوابیدم بعد جونگ کوک آروم چهار دستو پا اومد رو تخت و اومد روم و رفت طرف گردنم کوک:هنوز عطرت همونه کوک:بوساگ من:هوم کوک:میخوام لمست کنم اینو که گفت ساف رفت طرف گردنم و گردنمو لیس میزد و گاز میگرفت بعد سرشو برداشت با چشمای خمار بهم نگاه میکردبعد دستشو برد طرف گردنم گذاشت رو گردنم کوک:بوساگ من:هوم کوک:میدونی چقدر هات و دوست داشتنی هستی(روح نویسنده☺✌👻:رمان خونا در حال آتیش گرفتن😂بسوزید بسوزید)من:تو خودت سکسی تر از منی دیوونه کوک:که من سکسی ترم سرمو گرفتم بالا من:نمیدونم ولی آره کوک:حالا بگم توبا این حرفات دلبری میکنی دیوونم میکنی من:واس شما بایدم دلبری کنم کوک:عوعو پررو شدی من:از تو که پررو تر نیستم لباشو گاز گرفت کوک:چی میشه مال خودم شی من:من همین الانشم باتوم زندگیم کوک:بوساگ عاشقتم دیوونتم دختر بعد دستشو گذاشت رو گردنم و لباشو محکم گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد میخورد گاز میگرفت لیس میزد دیوونه وار و وحشی میبوسید و گاز میگرفت و منم همراهیش کردم جوری گاز میگرفت که لبم خون اومد از لبم جدا شد من:آخ لبم کوک:اوه ببخشید زیادی گاز گرفتم من:وحشی شدی کوک:هوم بودم و وقتی چشمم به لبات میخوره و عطرت وحشیم میکنه
از تو بغلش اومدم بیرون و اشکامو با انگوشت شصتش پاک کرد کوک:دیگه گریه نکن چون میدونی طاقت اشکاتو ندارم من:باشه کوک:حالا بخند یه خنده ریز کردم و دوباره لبامو بوسید یه مک کوچولو زد و جدا شد کوک:خسته شدی من:آره کوک:انگار خوابتم میاد من:آره تو خونه از خواب پریدم کوک:میخوای بخوابی پیش من سرمو به نشونه بله تکون دادم من:آره کوک:میدونی خیلی سال کنار هم نبودیم و نتونستم صبحا با دیدنت پاشم من:دیگه نمیرم کوک:معلومه چون من نمیزارم بری حالا بیا بریم من:بریم باهم رفتیم من اول خوابیدم بعد جونگ کوک آروم چهار دستو پا اومد رو تخت و اومد روم و رفت طرف گردنم کوک:هنوز عطرت همونه کوک:بوساگ من:هوم کوک:میخوام لمست کنم اینو که گفت ساف رفت طرف گردنم و گردنمو لیس میزد و گاز میگرفت بعد سرشو برداشت با چشمای خمار بهم نگاه میکردبعد دستشو برد طرف گردنم گذاشت رو گردنم کوک:بوساگ من:هوم کوک:میدونی چقدر هات و دوست داشتنی هستی(روح نویسنده☺✌👻:رمان خونا در حال آتیش گرفتن😂بسوزید بسوزید)من:تو خودت سکسی تر از منی دیوونه کوک:که من سکسی ترم سرمو گرفتم بالا من:نمیدونم ولی آره کوک:حالا بگم توبا این حرفات دلبری میکنی دیوونم میکنی من:واس شما بایدم دلبری کنم کوک:عوعو پررو شدی من:از تو که پررو تر نیستم لباشو گاز گرفت کوک:چی میشه مال خودم شی من:من همین الانشم باتوم زندگیم کوک:بوساگ عاشقتم دیوونتم دختر بعد دستشو گذاشت رو گردنم و لباشو محکم گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد میخورد گاز میگرفت لیس میزد دیوونه وار و وحشی میبوسید و گاز میگرفت و منم همراهیش کردم جوری گاز میگرفت که لبم خون اومد از لبم جدا شد من:آخ لبم کوک:اوه ببخشید زیادی گاز گرفتم من:وحشی شدی کوک:هوم بودم و وقتی چشمم به لبات میخوره و عطرت وحشیم میکنه
۱۷.۳k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.