چیزایی که ازش برام مونده:یه کاغذ خیس با چن تا شعره نصفه ن
چیزایی که ازش برام مونده:یه کاغذ خیس با چن تا شعره نصفه نیمه...چشمای خیس...دست خط خطی..
لبایی که از بس پوستشونو کندم همش میسوزه و مره خونه...دستایی که با کبریت میسوزوندمشون که از دردش فکرم نیاد سمتت...سرومی که مامانم فک میکنه اگه بره تو رگام شاید حالمو بهتر کنه...پشت دستمم چن وخ پیش بود ک سوزوندم به همه میگم پشت دستمو داغ کردم ک دیگ نرم بش پیام بدم بم میخندن :)
یه جفت چشم که ... نگم براتون از حرفای توش... :)
بم میگن دیوونه ای...خب شاید هستم نمیدونم راجب چی حرف میزنن وقتی یک ثانیه از حالمو تجربه نکردن و ایشالا ک نکنن... :) اینم از همون چیزایی که برام از اون همه عشق موند :)
لبایی که از بس پوستشونو کندم همش میسوزه و مره خونه...دستایی که با کبریت میسوزوندمشون که از دردش فکرم نیاد سمتت...سرومی که مامانم فک میکنه اگه بره تو رگام شاید حالمو بهتر کنه...پشت دستمم چن وخ پیش بود ک سوزوندم به همه میگم پشت دستمو داغ کردم ک دیگ نرم بش پیام بدم بم میخندن :)
یه جفت چشم که ... نگم براتون از حرفای توش... :)
بم میگن دیوونه ای...خب شاید هستم نمیدونم راجب چی حرف میزنن وقتی یک ثانیه از حالمو تجربه نکردن و ایشالا ک نکنن... :) اینم از همون چیزایی که برام از اون همه عشق موند :)
۳.۱k
۱۴ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.