صادق داروبرد . اوج پرواز
شبا بی تاب و بیـــــــــــدارم تو آرومی تو در خوابی شبم تاریک و خاموشم تو خورشیدی که میتابی یخم سردم زمستونم تو گرمای تابستونی کویرم خشک و لب تشنه تو سبزی سبزتو بارونی منم بی پر وبال خسته تو اما اوج پروازی منم شعر فراموشی تویی که نغمه پردازی منم محتاج یک اواز به فکر لحظه ی پرواز که با تو همسفر باشم با تو هم ساز و هم اواز بساز با من نترس ازمن نترس از سردیه دستام بخون با من بگو با من که با تو راهیه فردام به من معنی بده باعشق منو با عشق احیا کن رو به زندون تنهایی درو پنجره ای وا کن به این دنیای بی رنگم بزن نقشی بده رنگی که دلگیرم و افسرده از این دنیای بی رنگی
شاعر مهین آبادانی
شاعر مهین آبادانی
۴.۴k
۱۲ آبان ۱۴۰۰