بی نهایت
P²⁰
الان خیلی جدیه ؟ من نمیخواممم .. سریع دستمو روی شونهاش گذاشتم و جلو کشیدمش و بو/سه ای رو شروع کردم ... مدت کمی گذشت که سریع برگردوندمش و روی شکمش نشستم . آروم ازش جدا شدم و لبخند خنگی زدم .
ا.ت : ببخشید بابایی «لبخند»
سریع بلند شدم و فراررررر .. با تمام سرعتم دوییدم داخل اتاق کار کوک و رفتم داخل دستشویی اتاقش .
کوک : ا.ت چیشده ؟
ا.ت : هیشششش .. به ته نگو اینجام خببب ؟
کوک : ب .. باشه .
یکم گذشت که تهیونگ وارد اتاق شد . صداش رو میشنیدم که داشت غرغر میکرد .
کوک : میشه مثل آدم توضیح بدی چیشده ؟
ته : نفهمیدی هنوز؟
کوک : نه ! والا زمان نمیدی آدم تحلیل کنه .. همینجور یه ریززز فک میزنی !
ته : اومدم بک//نمش فرار کرد . «خسته»
کوک : همین ؟ برو اینجا نیست .«خنده»
ته : مرض .. فعلا ..
با صدای بسته شدن در فهمیدم رفت . آروم بیرون رفتم که دیدم کوک تکیه داده به صندلی و با یه پوزخند نگام میکنه .
ا.ت : حیحی .. من دیگه برممم .«لبخند»
کوک : باشه برو ولی من بعید بدونم که بتونی «پوزخند»
ا.ت : چی ؟
ناگهان در اتاق باز شد و لیلیییی
الان خیلی جدیه ؟ من نمیخواممم .. سریع دستمو روی شونهاش گذاشتم و جلو کشیدمش و بو/سه ای رو شروع کردم ... مدت کمی گذشت که سریع برگردوندمش و روی شکمش نشستم . آروم ازش جدا شدم و لبخند خنگی زدم .
ا.ت : ببخشید بابایی «لبخند»
سریع بلند شدم و فراررررر .. با تمام سرعتم دوییدم داخل اتاق کار کوک و رفتم داخل دستشویی اتاقش .
کوک : ا.ت چیشده ؟
ا.ت : هیشششش .. به ته نگو اینجام خببب ؟
کوک : ب .. باشه .
یکم گذشت که تهیونگ وارد اتاق شد . صداش رو میشنیدم که داشت غرغر میکرد .
کوک : میشه مثل آدم توضیح بدی چیشده ؟
ته : نفهمیدی هنوز؟
کوک : نه ! والا زمان نمیدی آدم تحلیل کنه .. همینجور یه ریززز فک میزنی !
ته : اومدم بک//نمش فرار کرد . «خسته»
کوک : همین ؟ برو اینجا نیست .«خنده»
ته : مرض .. فعلا ..
با صدای بسته شدن در فهمیدم رفت . آروم بیرون رفتم که دیدم کوک تکیه داده به صندلی و با یه پوزخند نگام میکنه .
ا.ت : حیحی .. من دیگه برممم .«لبخند»
کوک : باشه برو ولی من بعید بدونم که بتونی «پوزخند»
ا.ت : چی ؟
ناگهان در اتاق باز شد و لیلیییی
۵۵۵
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.