🖤 فیک زندانی پارت 12 🖤
پارت ۱۲ فیک زندانی👇
لباس و میکاپ ا.ت رو براتون توی این پست گذاشتم😊
🖤بریم سراغ فیک🖤
جیمین ویو:
یهوو دیدم که ا.ت با یه لباس سفید کوتاه و نسبتا
باز وارد بار شد انقدر خوشگل شده بود که همون
موقع که وارد شد همه چشما روش بود .
ا.ت ویو:
بعد از اینکه وارد بار شدم همه ی چشما روم بود
اما اصلا اهمیت ندادم یهو همکارم که با رئیس
اومده بود برام دست تکون داد منم رفتم پیششون
و بهشون سلام کردم و نشستم روی میزی که رزرو
کردن.کلا ۱۲ نفر بودیم.
رییس یهو شروع کرد به حرف زدن
رییس:خب ما امروز اینجا جمع شدیم که برای
موفقیت توی این پرونده های مهم جشن بگیریم
هر چی سفارش دادین من حساب میکنم.
همه گفت:اُوووووووووو(از این حرفای تعجبی و خوشحالی کره ایا😁)
من ۲ تا ویسکی سفارش دادم و بقیه م کلی چیز
میز سفارش دادن.
من جنبه ی مست کردنم زیاد بود پس بعد از اینکه
چند شات ویسکی نوشیدم هنوز هوشیار بودم همینجوری با رئیسمون در حال صحبت کردن بودیم ولی من همش نگاه های خیره ی یکیو حس میکردم.
به دور و برم نگاه کردم اما کسیو ندیم که بهم زول زده باشه.
جیمین ویو:
دیدم که رییس یهو ب ا.ت گفت :
رییس:ا.ت امشب خیلی خوشگل شدی خبراییه؟
که همه نگاهشون افتاد به ا.ت. گفت
ا.ت: نه همینجوری بعدش آدم وقتی میخواد
خوش بگذرونه باید خیلی خوشگل باشه.
رییس گفت:امشب بهم یه حالی میدی؟
ا.ت:شما میفهمید چی میگید؟
چون همه مست بودن حرف هاشون و کاراشون
دست خودشون نبود.
منم که دیدم ا.ت حالش خوب نیست گفتم الان
بهترین فرصته پس... .
ادامه در پارت بعدی:
شرطا برای پارت 13:
17 تا لایک ❤
28 تا کامنت 📨📱
لباس و میکاپ ا.ت رو براتون توی این پست گذاشتم😊
🖤بریم سراغ فیک🖤
جیمین ویو:
یهوو دیدم که ا.ت با یه لباس سفید کوتاه و نسبتا
باز وارد بار شد انقدر خوشگل شده بود که همون
موقع که وارد شد همه چشما روش بود .
ا.ت ویو:
بعد از اینکه وارد بار شدم همه ی چشما روم بود
اما اصلا اهمیت ندادم یهو همکارم که با رئیس
اومده بود برام دست تکون داد منم رفتم پیششون
و بهشون سلام کردم و نشستم روی میزی که رزرو
کردن.کلا ۱۲ نفر بودیم.
رییس یهو شروع کرد به حرف زدن
رییس:خب ما امروز اینجا جمع شدیم که برای
موفقیت توی این پرونده های مهم جشن بگیریم
هر چی سفارش دادین من حساب میکنم.
همه گفت:اُوووووووووو(از این حرفای تعجبی و خوشحالی کره ایا😁)
من ۲ تا ویسکی سفارش دادم و بقیه م کلی چیز
میز سفارش دادن.
من جنبه ی مست کردنم زیاد بود پس بعد از اینکه
چند شات ویسکی نوشیدم هنوز هوشیار بودم همینجوری با رئیسمون در حال صحبت کردن بودیم ولی من همش نگاه های خیره ی یکیو حس میکردم.
به دور و برم نگاه کردم اما کسیو ندیم که بهم زول زده باشه.
جیمین ویو:
دیدم که رییس یهو ب ا.ت گفت :
رییس:ا.ت امشب خیلی خوشگل شدی خبراییه؟
که همه نگاهشون افتاد به ا.ت. گفت
ا.ت: نه همینجوری بعدش آدم وقتی میخواد
خوش بگذرونه باید خیلی خوشگل باشه.
رییس گفت:امشب بهم یه حالی میدی؟
ا.ت:شما میفهمید چی میگید؟
چون همه مست بودن حرف هاشون و کاراشون
دست خودشون نبود.
منم که دیدم ا.ت حالش خوب نیست گفتم الان
بهترین فرصته پس... .
ادامه در پارت بعدی:
شرطا برای پارت 13:
17 تا لایک ❤
28 تا کامنت 📨📱
۱۷.۷k
۲۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.